ربان
لغت نامه دهخدا
- رُبّان الشباب ؛ اول جوانی. ( دهار ). اول جوانی یا جمیع یا طراوت آن. تازگی و شادابی آن. ( از متن اللغة ).
|| نوعی از ماهی است. ج ، ربابین. ( از متن اللغة ).
ربان. [ رَب ْ با ] ( ع اِ ) رُبّان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رُبّان شود. || جماعت. ( از متن اللغة ) ( منتهی الارب ). || تمام یا اول هر چیزی. ( از منتهی الارب ).
ربان. [ رِب ْ با ] ( ع اِ ) وقت و هنگام هر چیز. ج ، ربابین. ( از متن اللغة ).
ربان. [ رُب ْ با ] ( اِخ ) رکنی است از کوه اجا. ( از معجم البلدان ) ( از اقرب الموارد ).
ربان. [ رِ ]( اِخ ) نام شخصی از قبیله جرم ، و در عرب جز آن ربان با «ر» نیست و بقیه با «ز» است. ( از منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
نام شخصی از قبیله جرم و در عرب جز آن ربان با رائ نیست و بقیه بازای است
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید