رباخ

لغت نامه دهخدا

رباخ. [ رَ ] ( ع مص ) بیهوش گردیدن زن وقت جماع. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). سست شدن زن. || زایل شدن عقل رونده از تعب و ماندگی. || رباخ شتر در ریگزار؛ دشوار شدن راه رفتن بر وی در آن و سست و زبون گشتن وی از خستگی و رنج. رَبَخ. رُبوخ. ( از متن اللغة ). رجوع به مصادر مذکور شود. ( از متن اللغة ).

پیشنهاد کاربران

بپرس