رباح

لغت نامه دهخدا

رباح. [ رَ] ( ع مص ) سود کردن. ( دهار ) ( مصادراللغه زوزنی چ بینش ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). رِبْح. رَبْح. ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به مصادر فوق شود: رباح کسی در بازرگانی خویش ، رباح بازرگانی کسی ؛ فزونی یافتن تجارت کسی و برتری و بسیار سود بردن وی در آن. ( از متن اللغة ). رباح کسی در تجارت خویش ؛ بنهایت و کمال آن رسیدن و بدست آوردن سود. ( از اقرب الموارد ). رباح تجارت کسی ؛ سود بردن در آن. ( از اقرب الموارد ) .

رباح. [ رَ ] ( ع اِ ) سود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( از معجم البلدان ). فزونی در تجارت ، و آن اسم است برای آنچه سود برده میشود. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) :
آن یکی در کشتی ازبهر رباح
وآن یکی بافسق و دیگر باصلاح.
مولوی.
|| جانوری است شبیه گربه زباد واز رسته آن ، و اگر نباشد، شهری است که کافور بدانجا نسبت داده میشود. ( از متن اللغة ). جانور کوچکی است مانند گربه و آن گربه زباد است زیرا زباد از آن گرفته میشود. ( از اقرب الموارد ).

رباح. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَبَح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ). رجوع به رَبَح شود. || ج ِ رابح. ( منتهی الارب ) ( متن اللغة ). رجوع به رابح شود. || ج ِ رُبَح. ( متن اللغة ). رجوع به رُبَح شود.

رباح. [ رُ ] ( ع اِ ) رباح. میمون نر. اسمی است از رُبّاح که زمخشری تخفیف آنرا جایز شمرده است. ( از اقرب الموارد ). میمون نر. مخفف رُبّاح در لهجه یمن. || بچه میمون. ( از متن اللغة ). || بچه شتر لاغر. ( از اقرب الموارد ).

رباح. [ رُب ْ با ] ( ع اِ ) بزغاله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ). ج ، ربابیح. ( اقرب الموارد ). || کبی نر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ).میمون نر، و بتخفیف نیز در لهجه یمن آید. ( از متن اللغة ). و فی المثل : هو اجبن من رباح. ( منتهی الارب ).کبی. ( مهذب الاسماء ). میمون نر، و زمخشری تخفیف آن را نیز جایز شمرده است. ( از اقرب الموارد ). || بچه شتر لاغر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || نوعی از خرما. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج العروس ). || جانوری است مانند گربه که عطر زباد از آن گیرند. ( از منتهی الارب ) ( از مهذب الاسماء ) ( از معجم البلدان ). نام جانوری است مانند گربه که عطر زباد از آن میگیرند. دمیری در حیوةالحیوان گفته این درست است و جوهری چنین پنداشته که رباح نام جانور کوچکی است که از آن کافور گیرند و آن را در نسخه ای بخط خودش نوشته است ، و آن عجیب است زیرا که کافور صمغ درختی است در هند که در داخل چوب قرار میگیرد و اگر تکان داده شود صدا میکند و میریزد و رباحی نوعی از آن است ، جوهری بعد که به اشتباه خود پی برده گفته رباح شهری است که از آن کافور بدست آید ولی آن هم وهمی بیش نیست. ( از منتهی الارب ). نام جانوری مانند گربه که کافور از وی گیرند و کافور رباحی بدان منسوب است ، و این غلط است چه کافور صمغ درخت است. ( آنندراج ). || پرنده ای که پرها و دمش سرخرنگ است و از گیاه پر تغذیه کند. ( از متن اللغة ). || نام ساقی. || نام جماعتی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع ربح سودها .
یا رباح الاسود . یا رباح حبشی . پدر بلال حبشی غلام و موذن معروف پیغمبر .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ربح ، سودها.
(رَ ) [ ع . ] (اِ. ) خمر، شراب .

فرهنگ عمید

۱. سود، فایده.
۲. خمر، می.

دانشنامه عمومی

رباح (استان وادی). رباح ( به عربی: الرباح ) یک شهرداری در الجزایر است که در ناحیه الرباح واقع شده است. [ ۲] رباح ۲۱٬۹۶۵ نفر جمعیت دارد و ۸۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس رباح (استان وادی)عکس رباح (استان وادی)عکس رباح (استان وادی)

رباح (سوریه). رَباح شهری در استان حمص و شمال باختری کشور سوریه و باختر شهر حمص است. بر پایه آمارهای سال ۲۰۰۴ جمعیت این شهر ۲٬۳۴۱ نفر است. ساکنین این شهر پیروی کلیسای یونانی ارتدکس هستند. [ ۱]
عکس رباح (سوریه)عکس رباح (سوریه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

دکتر انزابی نژاد، رباح را جزیره ای دانسته اند در بحر اخضر که کافور از آنجا آورند ( مقامات حمیدی ص۲۲۲ )

بپرس