رباخواره. [ رِ خوا / خا رَ / رِ ] ( نف مرکب ) رباخوار. که پول ربا بخورد. که سود مرابحه بخورد. خورنده پول ربا. ج ، رباخوارگان : جز ندامت بقیامت نبرد رهبر توتات میخواره رفیقست و رباخواره ندیم.ناصرخسرو.حرص رباخواره ز محرومی است تاج رضا بر سر محکومی است.نظامی.گزیت رباخوارگان چون دهم بخود بر چنین خواریی چون نهم ؟نظامی.و رجوع به ربا و رباخوار و رباخواری شود.