رب

/rabb/

مترادف رب: آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا، مرق، یزدان، ارباب، صاحب، مالک، مخدوم

برابر پارسی: دادار، خداوند، خدا، پروردگار

معنی انگلیسی:
lord, master, inspissated juice, sauce

لغت نامه دهخدا

رب. [ رَ ] ( از ع ، اِ ) لغتی است در رَب که گاهی مخفف آید. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از متن اللغة ). لغتی است در رب که از نامهای خداوند تبارک و تعالی باشد. ( ناظم الاطباء ). در فارسی نیز معمولاً مخفف آید مگر درمقام عطف و اضافه و بندرت شعر و جز آن :
گویدْت نرم نرم همی کاین چه جای تست
بر خویشتن مپوش و نگه دار راز رب.
ناصرخسرو.
انت فیهم بتو رب خوانده و ما کان اﷲ
کی عذاب از پی ماکان بخراسان یابم.
خاقانی.
از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب.
مولوی.
خفته از احوال دنیا روز و شب
چون قلم در پنجه تقلیب رب.
مولوی.
آواز به شش جهت درافتاد
از غفلت دیو و سطوت رب.
ملک الشعراء بهار.
و رجوع به رَب شود.
- یا رب ؛ کلمه ندا، یعنی ای پروردگار من. ( ناظم الاطباء ). حرف ندای عربی است با تشدید رب که درفارسی مخفف آید و بصورت صوت ندا و تعجب و تحسر بکاررود :
یا رب چو آفریدی رویی بدین مثال
خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب.
شهید بلخی.
یا رب چرا نبرّد مرگ از ما
این سالخورده زال بن انبان را.
منجیک.
یا رب مرا به عشق شکیبا کن
یا عاشقی بمرد شکیبا ده.
اورمزدی.
یا رب تو گِلم سرشته ای من چه کنم
وآن خشم و غضب تو رشته ای من چه کنم.
( منسوب به خیام ).
یا رب تو کریمی و کریمی کرم است
عاصی ز چه رو برون ز باغ ارم است.
( منسوب به خیام ).
یا رب چه بود آن تیرگی وآن راه دور و نیمشب
از جان من یکبارگی برده غم جانان طرب.
سنائی.
اینکه می بینم به بیداری است یا رب یا به خواب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب.
انوری.
یا رب ز دست گردون چه سحرها برآمد
گرنه از آن قواره نیمی کنند کمتر.
خاقانی.
دزد نحل است جان عالم را
الامان یا رب از چنین دزدی.
خاقانی.
باد دعاهای خیر در پی او تا دعا
اول او یا رب است وآمین پایان او.
خاقانی.
یا رب ز حال آدم و رنج من آگهی
خود کن عتاب گندم و خود ده جزای نان.
خاقانی.
یا رب بوقت گل گنه بنده عفو کن بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پروردگار، خداوند، مالک، مصلح، ارباب وربوب جمع، آب انگوریا آب اناریاگوجه فرنگی یامیوه دیگر
( اسم ) آب میوه های ( انگور انار و غیره ) جوشانده عصاره شیره جمع رباب ربوب . یا رب کسی را کشیدن وی را بکاری سخت واداشتن .
رب . جماعت کثیر یا ده هزار

فرهنگ معین

(رَ بّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - خداوند. ۲ - مالک ، ارباب .
( رُ ) [ ع . ] (اِ. ) آب گوجه فرنگی ، انار و غیره را گرفته می جوشانند و از آن مادة غلیظ و خوش رنگی به دست می آید که برای خوش رنگ و خوشمزه شدن انواع غذاها از آن استفاده می کنند.

فرهنگ عمید

آب انگور، آب انار، گوجه فرنگی، یا میوۀ دیگر که آن را بجوشانند تا غلیظ شود.
پروردگار، خداوند.

گویش مازنی

/rebb/ رب آب میوه ی جوشیده و قوام آمده

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
این اسم و صفت خداوندی به معنای مالک و پروراندن است. پس از اسم جلاله «الله» بیشترین اسمی که در قرآن مشاهده می شود. اسم «ربّ» است، به طوری که بر اساس کتاب «المعجم المفهرس» بیش از نهصد و پنجاه بار این نام تکرار شده است.
این اسم، گاهی مضاف به ضمیر است و گاهی مضاف به اسم ظاهر؛ مثل «ربّنا» و «ربّ العالمین» و گاهی اضافه به یکی دیگر از اسمای حسنای الهی؛ مثل «سلام قولاً من ربّ رحیم» و با مروری به مضاف الیه «ربّ» درمی یابیم که عالم هستی و تمامی جلوه های وجود، مربوب و مملوک اویند.
فرهنگ قرآن، جلد 14، صفحه 360.

[ویکی الکتاب] معنی رَبِّ: مخفف یا ربِّی - ای پروردگارمن - ای پرورش دهنده من(درعباراتی نظیر "رَّبِّ زِدْنِی عِلْماً "وکلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
معنی رَبُّ: پروردگار - پرورش دهنده - مالکِ مدبر
معنی رَّبَّانِیُّونَ: کسانی که اختصاص و ارتباطش با رب شدید و اشتغالش به عبادت او بسیار است اصطلاحاً به فقهای یهود نیز گفته می شود
معنی رَبَّانِیِّینَ: کسانی که اختصاص و ارتباطش با رب شدید و اشتغالش به عبادت او بسیار است اصطلاحاً به فقهای یهود نیز گفته می شود
معنی رَبِّکَ: پروردگارت - پرورش دهنده تو(کلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
معنی رَبُّکِ: پروردگارت(مؤنث)- پرورش دهنده تو(کلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
معنی رَبِّکُمْ: پروردگارتان - پرورش دهنده شما(کلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
معنی رَبَّنَا: پروردگارما - پرورش دهنده ما(کلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
معنی رَبُّهُ: پروردگارش - پرورش دهنده او(کلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
معنی رَبِّهَا: پروردگارش (مؤنث) - پرورش دهنده او(کلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
معنی رَبَّهُم: پروردگارشان - پرورش دهنده آنها(کلمه رب بمعنای مالکِ مدبر است )
تکرار در قرآن: ۱(بار)

دانشنامه آزاد فارسی

رُب
در مکاتب مختلف آشپزی، نام عام شماری از افزودنی ها، فراهم آمده از افشرۀ بر آتش قوام آمدۀ میوه هایی چون گوجه فرنگی و انار و نارنج و آلوچه و آلوی قطره طلا و ازگیل و سیب ترش، برای ترش و خوش رنگ ترکردن انواع غذا. مرسوم ترین رُب ها، رُب گوجه فرنگی است که، چنان که از نام آن پیداست، تا پیش از ورود گوجه فرنگی به ایران در آشپزی ایرانی رواج و رونق نداشته است. جز رُب گوجه فرنگی که رواج آن به نوعی یکنواختی در آشپزی ایرانی انجامیده است، دیگر انواعِ رُب، به ویژه رُب نارنج و انار، از اقلام اصلی و حذف نشدنی شماری از غذاهای ایرانی به شمار می رود؛ چنان که رُب انار، در برخی مناطق شمالی ایران، و رُب آلوچۀ جنگلی، از اقلام اصلی خورش فسنجان به شمار می رود.

جدول کلمات

خداوند

مترادف ها

sauce (اسم)
خورش، چاشنی، سوس، رب، اب خورش، جاشنی غذا

فارسی به عربی

صلصة

پیشنهاد کاربران

سلام :
ربّ از اسماء حسنی است و مقام ربوبیّت خداوند را روشن می کند ،
به معنی ، تربیت کننده ، پرورش دهنده ، رشد دهنده و مدبر که مراد پرورش دادن و تربیت کردن و رشد و تعالی همه مخلوقات به لحاظ معنوی و مادی است. همان طوری که پدر و مادر طفل را تربیت می کند و پیوسته مواظب اوست و از نان و آب و لباس و اخلاق و تحصیل تربیت و حمایت همه جانبه او غفلت ندارد. � البته مقام پرودگار اجل از مقام والدین است �
...
[مشاهده متن کامل]

سلام
ربّ به معنی مربّی از اسماء حسنی خداوند تبارک و تعال است به معانی :
پرورش دهنده ، مربی ، مدبر ، تربیت کننده که از تغذیه معنوی و مادی مخلوقات غافل نیست
با تمام احترامی که برای دوستان قائل هستم، معنی خالق می شود آفریننده و الله هم خداست اما رب هم ریشه مربی است معنای متفاوتی دارد، و رب العالمین به معنای پرورش دهنده عالمیان هست و قانون خود را از طریق کارما
...
[مشاهده متن کامل]
یا دریافت نتیجه اعمال به مخلوقات نشان می دهد تا آنها بفهمند نمی توانند بدی را بدون پذیرش نتایج آن انتخاب کنند و انسان کم کم با شناخت خیر و خوبی، صاحب صفات حمیده خداوند شود. چرا که خلقت انسان با جهل و عدم شناخت آغاز می شود و اینکه ما خداوند را رب خود می دانیم یعنی هر فکر و ایده مثبتی که به ذهن ما الهام می شود از جانب اوست و ما با پذیرفتن تعالیم او و عمل کردن به آن پرورش می یابیم.

رب
معادل ابجد 202
تعداد حروف 2
تلفظ rob[b]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: رُبّ]
مختصات ( رُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی rabb
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
رَبّ البیت : صاحب ومالک المنزل.
رَبّ الناس: صاحب اختیار وتسلّط کامل بر انسانها وهر عملی یا قولی صادر میشه به قدرت "الله المالک" به عمل میاد ودر هرلحظه ممکن سلب اختیار میشن وفلج میشن یا بمیرند.
این اتفاقات هر لحظه میبینیم أمّا غافلیم ومتکبریم!
...
[مشاهده متن کامل]

پروردگار معنی ندارد وترجمه تحت اللفظی "تربیّت دهنده یا رُشد کننده" که قبل از اسلام وتحریف کلمات هیچ مورد استفاد در زبان فارسی نبود.

رَب به معنای خالق یا آفریننده و در زبان و فرهنگ مردم سرزمین حجاز قبل از پیدایش کلمه الله نام خداوند بوده است و به شکل رَبّ اَل عالمین به معنای خالق یا آفریننده عوالم یا عالم ها. کلمه الله از ترکیب حرف تعریف و تَعیُن اَل در زبان عربی ( شبیه the در زبان انگلیسی ) و اَلَه به زبان آرامی ( بخصوص زبان مریم و یوسف و ایسا و آبا و اجدادشان ) در کنار اِلی نام خداوند و آفریننده آسمان های هفتگانه و زمین بوده است. نام پدر پیامبر اسلام عبدالله می باشد که حاکی از این حقیقت است که قبل از میلاد پیامبر اعمال طاعت و بندگی و عبودیت به الله در بین موئمنین قبایل قریش بخصوص قبیله بنی ( بانو ) هاشم رسم بوده است. لذا آیه قرآنی دال بر طاعت و بندگی با ترجمه فارسی به شکل : ما انس و جن را نیافریدیم الا یعبدون یعنی بلکه برای طاعت و بندی به عنوان یک پیام یا خبر دست اول از طرف ربّ یا هو و یا الله برای اولین بار از آسمان نازل نشده و در قالب وحی به گوش سر مبارک پیامبر اسلام ابلاغ نگردیده است بلکه ریشه در زمین و در زبان و فرهنگ مردم سرزمین حجاز و بخصوص در بین اعضای قبیله بنی هاشم داشته است. آن موئمنین قبل از پاک سازی خانه کعبه از بت ها و نو سازی آن به امر پیامبر اسلام، در حین عبادت روی خودرا بسوی اورشلیم می نموده اند و بعد خانه کعبه به قبله گاه مسلمانان تبدیل شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

کلمه رابی در زبان عبری به معنای آموزگار و پیشوای دینی قوم یهود ریشه در رب قوم عرب دارد و نه بر عکس. واژه هو هم در اصل و ریشه به معنای ضمیر سوم شخص مفرد در زبان فارسی یعنی او ، نبوده است بلکه نام خدای پدر در زبان و فرهنگ قوم فارسی زبان ایلام ( Elam با تلفظ اِل آم یا ایل عام ) مخترع یکی از خطوط سه گانه میخی بوده است. هو بعدا توسط قوم اکّد ( اک کَد به زبان فارسی سومری به معنای کوتاه قد ) اقتباس و به یاهو تبدیل شده و بعدا در زبان عبری به شکل یاهوَه و یا یَهوَه تغییر شکل یافته و قوم پارس هو را به اَهو تبدیل نموده به معنای هو اولیه یا آغازین. اهورامزدا پارسیان در اصل و ریشه به شکل زیر بوده است :
اَهو را مَزِدا .
بصورت امری و خطاب به شنونده به معنای ؛ هو اولیه یا آغازین را از خاطره پاک نکن ( مَزِدا ) بلکه آنرا همیشه به یاد داشته باشد.
اما نکته مهم این است که عوالم و آسمان ها و زمین ها چند تا می باشند و راه شناخت و اثبات وجود داشتن آنها کدام است ؟ کلیه تفاسیری که توسط مفسرین برجسته ایرانی - مسلمان و فارسی زبان از آیات قرآنی در باره سماوات سبع و الارض بر اساس آسمان های هفتگانه ارسطو و هیئت یا نجوم بطلمیوسی مندرج در المجست و سیارات منظومه شمسی و لایه های جّو زمین و یا طبقات زمین تاکنون ارائه گردیده اند، جملگی بدون استثناء و بدون شک و ترید خیالی - اوهامی و تهی از حقیقت می باشند. لذا این آیات قرآنی باید بطور کامل از نو مورد بررسی و پژوهش و تحقیق قرار گیرند و این بار با درنظر گرفتن شناخت و دانش علمی و تفسیر صحیح و حقیقی تئوری های علمی و با در نظر گرفتن راز ها و معانی ژرف و نهفته در پشت پرده ظاهر گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان و رسم هفت سین ایرانیان.
واژه عرفان با حروف لاتین به شکل erfAn در اصل و ریشه از دوکلمه ساخته شده است ؛ یکی عربی و دیگری فارسی به شکل زیر :
erf با تلفظ عِرف و بصورت امری خطاب به خود و شنونده یعنی : بشناس
An با تلفظ آن، ضمیر سوم شخص مفرد در زبان فارسی و اشاره به رب یا خداوند داشته و دارد.
پیوند این دو کلمه در قالب لفظی عِرفان بصورت امری و خطاب به خود و شنونده به معنای : بشناس آن را. اما یک کلمه دیگر هم وجود داشته که بدست فراموشی سپرده شده است به شکل عِرفین با حروف لاتین به فرم erfIn . عرفین در اصل و ریشه به شکل " عرف این " و بصورت امری خطاب به خود و شنونده به معنای : بشناس این را.
لذا شناخت این که نزدیک است از حق تقدم برخوردار است نسبت به شناخت آن که دور است.
اول من عرفه نفسه و سپس من عرفه ربّه.
لذا شناخت خداوند متعال و عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه بدون شناخت کامل نفس انسانی محال و غیر ممکن می باشد. و شناخت کامل نفس انسانی بدون شناخت کامل پوسته یا محیط و محتوای صدف دهن بسته غریزه طبیعی و جنسی افراد انسانی ( در درجه و قدم اول فرد خویش ) محال و غیر ممکن می باشد .
نفس به معنای من یا خود می باشد و نه به معنای ماده یا روح یا روان یا جان و یا عقل. هر متفکر و اندیشمندی که نفس مجرد یعنی من یا خود را با این پدیده ها یکی بپندارد در میدان شناخت حقیقت و خود و خداوند مرتکب خطای بزرگ و پرسه زدن روی گمراهه ها گردیده است مثل ابن سینا و ملاصدرا که در تعریف نفس ، دو حکم فلسفی زیر را صادر نموده اند و از این طریق باعث گمراه نمودن پیروان حکمت های مشائی و متعالیه گردیده اند تا به امروز و این گمراهه روی بسوی آینده هم ادامه خواهد یافت :
الف - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست: ابن سینا
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست : ملاصدرا
تعریف الفاظ یا واژه ها و یا کلمات مهم می باشد، اما مهمتر کاربرد آنها در عمل و زبان و بینش و باور روزمره می باشد.

رَبّ :کلمه رب در اصل به معنی مالک و صاحب چیزى است که به تربیت و اصلاح آن می پردازد و کلمه ربیبه که به دختر همسر انسان گفته می شود از همینجا گرفته شده است ، زیرا او هر چند از شوهر دیگرى است ولی زیر نظر پدر خوانده اش پرورش می یابد .
...
[مشاهده متن کامل]

این کلمه بطور مطلق تنها به خدا گفته می شود ، و اگر به غیر خدا اطلاق گردد حتما به صورت اضافه است مثلا می گوئیم رب الدار ( صاحب خانه ) رب السفینة ( صاحب کشتی ) ( تفسیر نمونه ج : 1 ص : 31 )

رُبَّ می شود: چه بسا و
رَب می شود : پروردگار
رب : الله - پروردگار - خدا
رب به معنای پروردگار است . رب یعنی بالا مقام که هیچ کس به او دست نمی تواند یافت.
پروردگارا
Tomato paste
رب به ضم اول به معنی عصاره و شیره میوه.
رب در اصل به معنی آتش است و مفاهیمی مانند رنگ قرمز و گرما و لباس که مایه ی گرماست از آن برداشت می شود.
این ریشه را در کلمه ی ترب و تربچه که قرمزرنگ است نیز میبینیم. در فرانسه و سپس در انگلیسی نیز کلمه ی robe به معنی لباس میباشد که در ترکیب robe de chambre به معنی لباس تو خانه یا راحتی وارد شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در انتهای کلمه ی غروب نیز باز این ریشه را میبینیم که به سرخی خورشید اشاره دارد. همین کلمه ی غروب درانگلیسی نیز وارد شده و با تبدیل غ به ی که فراوان است کلمه ی اروپا ( غرب ، مغرب ) Europe را ساخته است.

رب به معنی فرمانروا میشه نه پروردگار
و در قران هرجا {رب آمده} معنی فرمانروای جهان هستی میباشد} نه فقط پروردگار که پروراننده میشه
پروردگار که پروراننده میشه
ریشه کلمه پروردگار در بیارین بهتر متوجه میشین { پ ر و د} هستش
ولی ریشه کلمه رب {ربب
الرّب: در اصل به معنی تربیت و پرورش است یعنی ایجاد کردن حالتی پس از حالتی دیگر در چیزی تا به حدّ نهائی و تمام و کمال
آن برسد. ولی به صورت استعاره بجای فاعل بکار میرود و مفهوم پرورش دهنده را میرساند.
اگر واژه رب ( ( رُب ) ) باشد به معانی اسانس، شالوده یا خمیره یک میوه است، مانند رُب انار ا رُب گوجه که به طریق ویژه و فنی تهیه می گردد
رِ ب در گویش یزدی یعنی مارمولک
علاوه بر معانی که در اینجا از طریق دوستان و صفحات آبادیس برای رب بیان شده است؛ این که رُبِّ به معنای داخل کردن و نزدیک هم کردن بچه های گوسفندان به مادرشان برای خوردن شیر می باشد که در بین عربها هم رایج است.
...
[مشاهده متن کامل]

رُبِّ جِدِیِّه = یعنی بزغاله ها را با مادرشان داخل کنیدتا شیر بخورند.
رُبِّ غَنَم = یعنی گوسفندان را به بجه هایش نزدیک و داخل کن تا شیر بخورند.

صاحب اختیار
روب به معنی چه بسا و رب به معنی پروردگار
ربّ یکی از واژگانی است که در قرآن کریم بسیار به کار رفته است. در قرآن «رب» به معنای خدا هیچ گاه با «ال» یعنی «الرب» استعمال نشده؛ اما آن در معنای «یهوه» در کتب مقدس رایج بوده است ( صموئیل حبیب و دیگران، 1996م، 4: 47 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

ربّ در دوره جاهلی درباره پادشاه و برده دار و خداوند استعمال گسترده¬ای داشت. استعمال ربّ در قرآن نیز مبتنی بر همین معانی شناخته شده برای عرب جاهلی است؛ زیرا آنان مخاطب قرآن بودند و خداوند با زبان آنان و با توجه به فرهنگ آنان با ایشان سخن گفته است.
در قرآن «رب» به معنای پادشاه جهان است و صفاتی که در قرآن برای رب بیان شده، همان صفات شاهانه ای است که مردم جاهلی برای یک پادشاه متصور بودند؛ یعنی کسی که دارای کرسی، عرش، جنود، خزائن، ملک و دیگر خصوصیات یک پادشاه است.
نظر به این که مردم جاهلی خداوند را موجودی مادی نظیر بتانشان نمی دانستند و لذا به ازای او بتی قرار نداده بودند، به طور طبیعی وقتی صفات مادی و بشری را درباره او به کار می بردند، هرگز معنای مادی و بشری از آنها اراده نمی کردند. اما از اواخر قرن اول هجری با پیدایش مذاهب کلامی اهل حدیث و معتزله و اشاعره برخی به تجسیم و تشبیه گراییدند و آیات صفات را بر معانی حسی و مادی حمل کردند.
تأکید ما در این مقاله این است که ما باید برای پرهیز از تجسیم و تشبیه و دریافت مراد واقعی آیات قرآن به همان تلقی و تصوری که عرب جاهلی از خداوند داشتند، اقبال کنیم.
3. اوصاف پادشاهان نزد عرب عصر نزول
چنان که گفته شد، در قرآن طبق معهودات عرب عصر نزول سخن گفته شده و توصیف خداوند با همان صفاتی که پادشاهان در عصر نزول داشتند، به همین جهت است. گفتنی است، اعراب پادشاهی و آداب آن را به خوبی می شناختند و از پادشاهی های عربی که در جزیرة العرب شکل گرفته بودند، آگاه بودند؛ همچنین آداب پادشاهی امپراتوری های روم و ایران را که در اطراف سرزمین های عربی بودند، از طریق ارتباطات تجاری با کشورهای آنها و نیز حکومت های عربی تحت الحمایه آنها می شناختند. منبع اطلاعاتی دیگر اعراب برای آشنایی با فرهنگ و خصوصیات پادشاهان، اهل کتابی بودند که در این سرزمین در کنار اعراب سکونت داشتند و ناقل داستان هایی از پادشاهان یهود در میان مردم بودند.
بنابر این مناسب می نماید، برای درک تصوری که اعراب جاهلی از پادشاه و خصوصیات او داشتند، ابتدا حکومت های عربی، سپس امپراتوری های اطراف آن و پادشاهان تورات را بررسی کنیم.
الف. حکومت های عربی: این حکومت ها در سرزمین یمن و حد فاصل عراق و شام ایجاد شدند. حکومت های یمن از 1300ق¬م تا 525م به ترتیب از سه حکومت معینیان، سبائیان و حمیریان متشکل بود. در یمن قلعه ها و قصرهای زیادی وجود داشت که از جمله معروف ترین آنها قصر غمدان، سلین و بینون است که شاعری در باره آنها می گوید:
هل بَعد غُمدان أو سُلحِین من أثرٍ و بعد بینون یَبنی الناسُ بُنیاناً
آیا پس از غمدان و سلحین هیچ قصر باشکوهی وجود دارد و آیا بعد از قصر بینون مردم کاخی همانند آن خواهند ساخت ( یاقوت حموی، 1399ق، 4: 210 ) .
شایان ذکر است که قصر غمدان تا زمان پیامبر ( ص ) پابرجا بود و در این دوره به آتش کشیده شد؛ چنان که شاعری سروده است:
فَأضحی بَعد جِدَّتِهِ رَماداً و غَیَّرَ حُسنَه لَهَبُ الحَریقِ
اکنون بعد از چنان استحکامی به تلی از خاکستر تبدیل شد و شعله های آتش زیبایی آن را در کام خود فرو بردند ( همان ) .
از کتیبه هایی که درباره قدیمی ترین حکومت یمنی، معینیان به دست آمده است، استنباط می شود که شهرهای آن دارای مجالسی بود که به «مسود» معروف بودند و به شیوه دار الندوه مکه در عصر جاهلی اداره امور شهر را در جنگ و صلح برعهده داشتند ( علی، 1950 - 1959م، 1: 387 ) . همچنین در این دوره شاه دارای خزانه ای بود که با گرفتن نوعی مالیات از مردم تأمین می شد ( همان، 406 ) .
سبائیان بعد از معینیان حاکم یمن شدند و در تورات اشاره شده است که ملکه آن در اورشلیم با سلیمان دیدار کرد و سنگ های قیمتی و طلا و عطر به او هدیه داد ( عهد قدیم، 1ملوک، 10: 1 - 2 ) . او دارای تخت پادشاهی با عظمتی بود ( النمل، 22 ) و همچنین قصرهای آن با دروازه ها و طاق هایی زینت یافته از طلا بود و در داخل آن قصرها، ظروفی از طلا و سریرهایی از فلزات قدیمی [قیمتی] موجود بود ( گوستاو لوبون، 1380ش، 97 و 98 ) . سقف ها و دیوارهای کاخ های سلطنتی از طلا و عاج و سنگ های قیمتی تزیین یافته و اثاثیه آن به بهترین شکل ساخته شده و در نهایت زیبایی بود. این عمارت و صنایع چوبی آن با عمارت های مصریان شباهت داشت ( همان ) .
حکومت حمیریان که تا چندی قبل از اسلام ادامه داشت، آخرین حکومت یمنی عربی است که دارای جنود و سپاهیان قدرتمندی بودند و سپاهیان روم را شکست دادند و پادشاه فاخر آنها دستور داد تا برای سپاهیانش زره هایی بسازند که بازو و کف دست ها را نیز بپوشاند ( همدانی، الاکلیل، 1940م، 8 : 211 ) .
دولت های کوچکی نیز حد فاصل شام و عراق بود که متشکل از نبطیان و تدمریان از یک سو و غسانیان و منذریان از سوی دیگر بود.
نبطیان روابط خوبی با حکومت روم داشتند و با آنان هم پیمان شده و با سپاه قدرتمندی که داشتند، در جنگ ها با رومیان مشارکت می کردند. از این دوره آثاری مانند سکه های برنزی و نقره ای باقی مانده که تصویر شاه و همسرش برآنان نقش بسته است ( سالم، 1380ش، 133 ) .
حکومت دیگر عربی در حد فاصل دمشق و فرات، تدمری نامیده می شد. حکومت تدمری مستعمره روم شد و تأثیرات بسیاری از روم پذیرفت؛ به طوری که لقب های رومی در میان آنان شیوع یافت. قدرت اجرایی در این دوره تحت مجلس شیوخ و مردم بود و مجالس محلی ده عضو داشت ( همان، 139 و 140 ) .
در وصف یکی از پادشاهان آن آمده است که او بسیار زیرک و دانا و در اداره امور کشور توانا بود و سپاهی نیرومند داشت که فرمانده کل لشکرش به «رب حیلا ربا» و فرمانده سپاهش به «رب حیلادی تدمور» ملقب بودند ( علی، 3: 102 ) .
پ . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس