راینهارد یرگل ( به آلمانی: Reinhard Jirgl ) نویسنده آلمانی و برنده مهم ترین جایزهٔ ادبی آلمان، جایزه گئورگ بوشنر ۲۰۱۰ است.
راینهارد یرگل در سال ۱۹۵۹ متولد شد. این نویسنده پس از آن که انتشارات دولتی «آلمان دموکراتیک» در سال ۱۹۸۵ از نشر اولین کتاب او به دلیل داشتن برداشت غیرمارکسیستی از رویدادهاً سرباز زد، سال ها تنهابرای دل خود نوشت و نگاشته هایش را در کشوی میز تحریرش پنهان کرد. این کتاب مادر پدر رمان عنوان داشت. عشق و نیاز به نوشتن در یرگل، با این حال چنان قوی بود که پس از چندی حتی از شغل پرمسئولیت و پردرآمد خود در رشتهٔ مهندسی برق دست شست و به عنوان نورپرداز در تئاتر مردمی آلمان مشغول به کار شد تا وقت کافی برای نوشتن بیابد. کتابمادر پدر رمان، نخستین اثر او بود که پس از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ درآلمان یک پارچه شده به چاپ رسید، ولی برای یرگل موفقیتی به ارمغان نیاورد.
یرگل در این کتاب به دورهٔ بازسازی آلمان شرقی پس از جنگ جهانی دوم می پردازد. گفتگوهای درونی، کابوس های بی انتها، هذیان های ناشی از یادآوری لحظات دهشتناک جنگ، خشونت، بمباران و روابط ناهنجار بین شخصیت های داستان، عناصر اصلی این رمان را می سازند. «من ـ راوی» این کتاب که مرتب در حال تغییر زاویهٔ دید خود است و نقل و نظراتش برای خواننده به دشواری قابل فهم و درک است، در آثار دیگر راینهارد یرگل نیز ظاهر می شود. این «من ـ راوی» در واقع خود نویسنده است که به تفسیر جهان پیرامون خود می نشیند و چون ناظری سخت گیر از ناهنجاری های پریشان کننده ی آن انتقاد می کند. پیچیدگی ابراز این انتقاد همه سویه، وجه مشخصهٔ کارهای راینهارد یرگل است.
یرگل در این سال ها، شش رمان پرحجم نوشت که هیچ یک از آن ها در آلمان شرقی اجازهٔ انتشار نیافت. دومین کتاب او با عنوان «خداحافظی با دشمنان» که در سال ۱۹۹۳ در انتشاراتی معتبر «هانزر» منتشر شد، جایزهٔ ادبی آلفرد دوبلین را از آن او ساخت. یرگل در این کتاب به دورهٔ پرتلاطم پس از جنگ جهانی دوم تا سال های دههٔ نود در آلمان دموکراتیک می پردازد. این رمان برخلاف عنوانش، از صلح و آشتی خبر نمی دهد. شخصیت اصلی داستان، از «خصمی» سخن می گوید که با ناپدیدشدنش، "شادی را هم از زندگی آنان دزدید: «وقتی شرَ از بین رفت، نوبت آن فرارسید که انسان ها یکدیگر را تکه پاره کنند. »
یرگل در این کتاب با زبان و سبک خاص خود، از نبود امنیت و ثبات، ترک عادت های نیک و مکان های آشنا که بی اطمینان و ناآرامی به همراه می آورد، شکوه می کند. او به ویژه از انسان هایی که در این درگیری ها جان و مال و عشق و حیثیت خود را از دست داده اند، یاد می کند تا «خاطرهٔ آنان را جاودان سازد. »
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفراینهارد یرگل در سال ۱۹۵۹ متولد شد. این نویسنده پس از آن که انتشارات دولتی «آلمان دموکراتیک» در سال ۱۹۸۵ از نشر اولین کتاب او به دلیل داشتن برداشت غیرمارکسیستی از رویدادهاً سرباز زد، سال ها تنهابرای دل خود نوشت و نگاشته هایش را در کشوی میز تحریرش پنهان کرد. این کتاب مادر پدر رمان عنوان داشت. عشق و نیاز به نوشتن در یرگل، با این حال چنان قوی بود که پس از چندی حتی از شغل پرمسئولیت و پردرآمد خود در رشتهٔ مهندسی برق دست شست و به عنوان نورپرداز در تئاتر مردمی آلمان مشغول به کار شد تا وقت کافی برای نوشتن بیابد. کتابمادر پدر رمان، نخستین اثر او بود که پس از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ درآلمان یک پارچه شده به چاپ رسید، ولی برای یرگل موفقیتی به ارمغان نیاورد.
یرگل در این کتاب به دورهٔ بازسازی آلمان شرقی پس از جنگ جهانی دوم می پردازد. گفتگوهای درونی، کابوس های بی انتها، هذیان های ناشی از یادآوری لحظات دهشتناک جنگ، خشونت، بمباران و روابط ناهنجار بین شخصیت های داستان، عناصر اصلی این رمان را می سازند. «من ـ راوی» این کتاب که مرتب در حال تغییر زاویهٔ دید خود است و نقل و نظراتش برای خواننده به دشواری قابل فهم و درک است، در آثار دیگر راینهارد یرگل نیز ظاهر می شود. این «من ـ راوی» در واقع خود نویسنده است که به تفسیر جهان پیرامون خود می نشیند و چون ناظری سخت گیر از ناهنجاری های پریشان کننده ی آن انتقاد می کند. پیچیدگی ابراز این انتقاد همه سویه، وجه مشخصهٔ کارهای راینهارد یرگل است.
یرگل در این سال ها، شش رمان پرحجم نوشت که هیچ یک از آن ها در آلمان شرقی اجازهٔ انتشار نیافت. دومین کتاب او با عنوان «خداحافظی با دشمنان» که در سال ۱۹۹۳ در انتشاراتی معتبر «هانزر» منتشر شد، جایزهٔ ادبی آلفرد دوبلین را از آن او ساخت. یرگل در این کتاب به دورهٔ پرتلاطم پس از جنگ جهانی دوم تا سال های دههٔ نود در آلمان دموکراتیک می پردازد. این رمان برخلاف عنوانش، از صلح و آشتی خبر نمی دهد. شخصیت اصلی داستان، از «خصمی» سخن می گوید که با ناپدیدشدنش، "شادی را هم از زندگی آنان دزدید: «وقتی شرَ از بین رفت، نوبت آن فرارسید که انسان ها یکدیگر را تکه پاره کنند. »
یرگل در این کتاب با زبان و سبک خاص خود، از نبود امنیت و ثبات، ترک عادت های نیک و مکان های آشنا که بی اطمینان و ناآرامی به همراه می آورد، شکوه می کند. او به ویژه از انسان هایی که در این درگیری ها جان و مال و عشق و حیثیت خود را از دست داده اند، یاد می کند تا «خاطرهٔ آنان را جاودان سازد. »

wiki: راینهارد یرگل