رایف

لغت نامه دهخدا

رایف. [ ی ِ ] ( ع ص ) رائف. رأف. رؤف. سخت و بسیار مهربان. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مهربان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ورجوع به رائف شود. || آنکه از امارات شناسد که زمین آب دارد یا نه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

رایف. [ ی ِ ] ( اِخ ) پسر ابراهیم پاشا و نوه شیخ الاسلام عارف بک. از وزرای عثمانی بود و در سال 1188 هَ. ق. بسمت رئیس الکتاب و بعد بشغل وزارت رسید. او یکی پس از دیگری بفرمانروایی مصر و قونیه و موره منصوب شد. رایف در سال 1199 هَ. ق. به اتهام شرکت در قتل خلیل پاشا عزل و اعدام گردید. ( از قاموس الاعلام ترکی ).

فرهنگ فارسی

پسر ابراهیم پاشا و نوه شیخ الاسلام عارف بک . از وزرای عثمانی بود و در سال ۱۱۸۸ ق بسمت رئیس الکتاب و بعد به شغل وزارت رسید .

دانشنامه عمومی

رایف (راینلاند پالاتینات). رایف ( به آلمانی: Reiff ) یک شهر در آلمان است که در بیتبورگ - پروم واقع شده است. [ ۱]
عکس رایف (راینلاند پالاتینات)عکس رایف (راینلاند پالاتینات)عکس رایف (راینلاند پالاتینات)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس