اگر رای بینی تو این کاروان
بدروازه دژ کند ساروان.
فردوسی.
برانگیخت دل آرمیده ز جای تهمتن همان کرد کو دید رای.
فردوسی.
دل او ز کژّی به راه آوریدچنان کرد نوذر که او رای دید.
فردوسی.
امیر را بهتر افتد در این رای که دیده است. ( تاریخ بیهقی ). تا ما را بمولتان فرستاد [ سلطان محمود، مسعود را ] و خواست که آن رای نیکو را که درباب ما دیده بود بگرداند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 88 ). زندگانی خداوند [ خواجه احمد حسن ] دراز باد در این رای که دیده است [ مسعود] و بندگان را نیز نیک آید اما خداوند در رنج افتد.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 146 ).چنان کرد مهراج کو رای دید
که رایش سپهردلارای دید.
اسدی.
در رزم بجز تیغ زدن رای نبیننددر بزم بجز دل ستدن کار ندانند.
کافر همدانی ( از ارمغان آصفی ).