- برأی العین ؛ به مشاهده چشم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
بتوان دید از او برأی العین
آنچه یابی ز روستم به خبر.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 134 ).
همیشه میخواستم که آنرا بشنوم از معتمدی که آن را برأی العین دیده باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ). آنچه خواجه بازنمود برأی العین دیده شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 591 ):ز آب و آتش شمشیر تو برأی العین
قضا ببیند بیشک دمار آتش و آب.
مسعودسعد.
دیده بی دیدگان برأی العین شکل مقسوم و صورت مقدور.
مسعودسعد.
و حکایاتی که نویسند و تقریر کنند هیچ کدام برأی العین مشاهده نکرده باشند. ( جامعالتواریخ رشیدی ).