رأس القنطره

لغت نامه دهخدا

( رأس القنطرة ) رأس القنطرة. [ رَءْ سُل ْ ق َ طَ رَ ] ( ع اِ مرکب ) سر پل. || سر کوه ( ؟ ). ( مهذب الاسماء ). چنین است در هر سه نسخه مهذب الاسماء موجود در کتابخانه مؤلف ، و محتمل است که معنی رأس القنطرة «سر پل » باشد و لغتی نظیر «رأس الجبل » در نسخه ها از میانه افتاده باشد و معنی لغت اخیر بدنبال لغت مورد بحث ما قرار گرفته و موجب این خلط شده باشد.

رأس القنطرة. [ رَءْ سُل ْ ق َ طَ رَ ] ( اِخ ) قنطره سمرقند. دهی است بسمرقند. ( منتهی الارب ). دهی است قدیم به سمرقند، آنرا خشوفغن گویند، و نسبت بدان قنطری است.از آنجاست ابومنصور جعفربن صادق بن جنید القنطری متوفی بسال 315 هَ. ق. وی از خلف بن عامر البخاری و محمدبن اسحاق بن خزیمه روایت دارد. ( از معجم البلدان ).

رأس القنطرة. [ رَءْ سُل ْ ق َ طَ رَ ] ( اِخ ) محله ای است به نیشابور. ( منتهی الارب ). رجوع به قنطرة نیسابور در معجم البلدان شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس