رأس الجالوت

لغت نامه دهخدا

رأس الجالوت. [ رَءْ سُل ْ ] ( ع اِ مرکب ) ( از لفظ جلی ) سر بیوطنان. ازوطن راندگان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || رئیس آوارگان. نقیب و رهبر اقلیت در هر کشوری.

رأس الجالوت. [ رَءْ سُل ْ ]( اِخ ) سر احبار جهودان. ( از تفسیر ابوالفتوح رازی ).رئیس جلای وطن کنندگان از میهن هایشان به بیت المقدس. ( از آثارالباقیه ). رئیس یهود از فرزندان داود علیه السلام ، و عوام یهود چنان دانند که او بمرتبه ریاست نرسدتا درازدست نباشد بدان حد که انگشتان او بزانو نرسد. و جالوت ، جالیه باشد، یعنی کسانی که جلای وطن کردندبه بیت المقدس. ( از مفاتیح العلوم ) ( از بیان الادیان ).به پهلوی «ریش جلتوک » می گفتند بمعنی بزرگ جلای وطن کنندگان و او رئیس یهودیان مقیم ایران بوده است. ( از مجمل التواریخ و القصص حاشیه ص 439 ). از عبری «رش » بمعنی سر و «گالوتا» بمعنی جالیه «یعنی مهاجران یا بیوطنان » از قرنهای اولیه میلاد یهود در تحت ریاست او تشکیلاتی داشتند و شاهنشاه ایران بایشان استقلال گونه ای بخشیده بود. وی باژ را گرد میکرد و عزل و نصب قضات دین با او بود و قوانین تورات و اخبار یهود را تعلیم و ترویج میکرد. اقامت وی در شهر حورا بود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 146 و 282 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس