راهی کردن


معنی انگلیسی:
dismiss, dispatch, send, to prepare(one) for proceeding(on his journey)

لغت نامه دهخدا

راهی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) روانه ساختن. عازم کردن. گسیل داشتن. فرستادن. به رفتن داشتن.
- راهی کردن کسی را ؛ روانه ساختن وی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) روانه کردن عازم کردن .
روانه ساختن . عازم کردن. گسیل داشتن .

پیشنهاد کاربران

براه انداختن. [ ب ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) ( از: ب راه انداختن ) براه افکندن. بیدار کردن و راه نمودن. ( آنندراج ) . راهی کردن :
بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را
من براه انداختم این کاروان خفته را.
صائب ( آنندراج ) .

بپرس