راهپوی. ( نف مرکب ) راهرو. راه نورد. رهنورد. راه پیما. که راه را بپیماید. که راه را بپوید. || کنایه از اسب : بفرمود تا برنهادند زین برآن راه پویان باریک بین.فردوسی.