راهون
لغت نامه دهخدا
راهون. ( اِخ ) کوهی در سراندیب که آدم ابوالبشر بر آن فرود آمد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نام کوهی بجزیره سراندیب که گویند آدم بدانجاهبوط کرد و در آنجا معدن یاقوت است. و حجر راهونی منسوب بدان کوه است. بعضی آنرا رهون و بعضی راهوم ضبط کرده اند. ( از یادداشت مؤلف ). بیرونی گوید: راهون مهبط آدم است و گمان میکنم معرب رونک باشد. در تقویت مهبط بودن آنجا گفته شده است که : گیاهانی در آنجا میرویند و پس از رویش کمی بالا میروند و دوباره سرشان را بسوی زمین پایین می آورند و مجدداً سر برمیکشند و بصورت گردن شتر درمی آیند واین جریان زاییده سجده ای است که فرشتگان در این زمین به آدم کردند. ولی صاحبان نظریه اخیر نمیدانند که فرودگاه حضرت آدم غیر از سجده گاه اوست. ( از التفهیم ص 43 و 44 ). و رجوع به ص 88 همان کتاب شود. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: و آدم چون از جهان بیرون رفت شیث او را بکوه سراندیب بگور کرد، همانجا که از بهشت بر آن افتاد، و آن را راهون گویند و حد آن هشتادفرسنگ است اندر هشتاد فرسنگ. ( مجمل التواریخ و القصص ص 432 ). اما کوهها که از آن دلیل قبله گرفته اند کوه لکام است بشام ، و کوه راهون به سرندیب آنک آدم ( ع ) آنجا فرودآمد و نشان پایش آنجا ظاهر است. ( مجمل التواریخ والقصص ص 466 ). و رجوع به ص 472 همان کتاب شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید