راهدان

/rAhdAn/

لغت نامه دهخدا

راه دان. ( نف مرکب ) راه داننده. رهدان. آنکه بر حقیقت راه وقوف دارد. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). داننده راه. ( از شعوری ج 2 ورق 14 ) :
همو راهدان هم فرس راهوار
زهی شاه مرکب زهی شهسوار.
نظامی ( از بهار عجم ).
|| هادی و دلیل. راهنمای راه. ( ناظم الاطباء ) : بر تخت بنشست و راهدانان را بخواند گفت از اینجا راه بکجا کشد؟ گفتند: بکشمیر. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ). || که بر راه و رسم آگاه باشد. که آشنا به آداب و راه و رسم باشد. که راه وصول بچیزی را بلد باشد.

فرهنگ فارسی

داننده راه، آشنابه راه، کسی که راهی رابلداست
( صفت ) راهنما راهبر هادی دلیل .

فرهنگ عمید

کسی که راهی را بلد است، دانندۀ راه، آشنا به راه، راهبر، راهنما: هم او راهدان هم فرس راهوار / زهی شاه مرکب زهی شهسوار (نظامی۵: ۷۵۰ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس