راهبری

/rAhbari/

لغت نامه دهخدا

راهبری. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) رهبری. عمل راهبر. هدایت و دلالت و راهنمایی. ( ناظم الاطباء ). دلالة. ( دهار ) :
ندهد خدای عرش درین خانه
راهت مگر به راهبری حیدر.
ناصرخسرو.
- راهبری کردن ؛ رهبری کردن. رهبر و راهنما شدن : تخشیف ؛ راهبری کردن کسی را. ختع؛ راهبری کردن در تاریکی شب. ( منتهی الارب ).
- راهبری نمودن ؛ راهنمایی کردن و راه نمودن و هدایت کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || پند گفتن. ( ناظم الاطباء ).

راهبری. [ ب ُ ] ( حامص مرکب ) راه بریدن. عمل راهبر. راهروی. راه پیمایی. رهنوردی. پوییدن راه. رفتن راه. || قطع طریق. راه زنی. دزدی. رجوع به راه بریدن شود.

فرهنگ فارسی

عمل راهبر هدایت ارشاد .

فرهنگ عمید

رهبری، راهنمایی، هدایت.

فرهنگستان زبان و ادب

{steering} [علوم جَوّ] اصطلاحی که به تسامح برای هرنوع تأثیر بر روی جهت حرکت آشفتگی جوّی که ناشی از ویژگی دیگری از جوّ است به کار می رود

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی رهبری از ریشه ی واژه ی رهبر و ی فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

راهبریراهبریراهبریراهبریراهبری
ارائه طریق ؛ راه نمودن. رهبری. راهنمائی. رهنمونی. دلالت.
ارائه ٔ طریق

بپرس