راه پیش پای کسی گذاشتن ؛ راهنمایی کردن او را. ( از بهار عجم ) . راهنمایی کردن و رأی خوب بکسی در چیزی دادن. ( فرهنگ نظام ) . هدایت کردن :
مگر آوارگی راهی گذارد پیش من ورنه
چنان خود را نکردم گم که خضرم رهنمون گردد.
صائب تبریزی ( از بهار عجم ) .
و رجوع به راه پیش گذاشتن شود.
مگر آوارگی راهی گذارد پیش من ورنه
چنان خود را نکردم گم که خضرم رهنمون گردد.
صائب تبریزی ( از بهار عجم ) .
و رجوع به راه پیش گذاشتن شود.