راه خواستن. [ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) اجازه عبور خواستن چنانکه سپاهیان بیگانه از ملکی. ( یادداشت مؤلف ). طالب طریق شدن گذر راه. || اجازه خواستن : پیش آن لب چون شکر راه سخن میخواستم بوسه واری جا در آن کنج دهن میخواستم.
حافظ ( از بهار عجم ).
فرهنگ فارسی
اجاز. عبور خواستن چنانکه سپاهیان بیگانه از ملکی . یا اجازه خواستن .