راه بین. ( نف مرکب ) که راه بیند. || رهشناس و مجرب که راه بازشناسد : بپرسید از زال زر موبدی ازین تیزهش راهبین بخردی.فردوسی.گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن از زاغ ، چشم بین و ز طاووس پرنگر.سعدی.
که راه بیند . یا رهشناس و مجرب که راه باز شناسد .( اسم ) جمع راهب در حالت نصبی و جری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند ) .