راه برگرفتن

لغت نامه دهخدا

راه برگرفتن. [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) سر راه گرفتن. مانع عبور کسی شدن. راه بستن. سد کردن راه. || رفتن. ( یادداشت مؤلف ). راه رفتن. روانه شدن. عزیمت کردن :
چو آمد به ارمینیه در، سپاه
سپاه خزر برگرفتند راه.
فردوسی.
همه روزبانان درگاه شاه
بفرمود تا برگرفتند راه.
فردوسی.
وزآن پس جهاندیدگان پیش شاه
ز هرگوشه یی برگرفتند راه.
فردوسی.
بدیدند مر پهلوان را پگاه
وزآنجایگه برگرفتند راه.
فردوسی.
آن زنان و من نیز با ایشان فرودآمدیم و راه برگرفتیم. ( تاریخ سیستان ).
مکن ایدر درنگ و راه برگیر
که ویرو آید این ساعت ز نخجیر.
( ویس و رامین ).

فرهنگ فارسی

سر راه گرفتن . مانع عبور کسی شدن . راه بستن . سد کردن راه . یا رفتن .

پیشنهاد کاربران

راه برگرفتن ؛ به راهی رفتن. برگزیدن راهی را و پیمودن آن : با جماعتی اندک سوار مجرد بیک اسب فرات عبره کردند و راه بیابان برگرفتند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 100 ) .
دلم جز مهر مهرویان طریقی برنمیگیرد
...
[مشاهده متن کامل]

ز هر در میدهم پندش ولیکن درنمیگیرد.
حافظ.
- || بالارفتن ، برشدن بر کوه :
به کوه رهو برگرفتند راه
چو کوهی بلندیش بر چرخ ماه.
اسدی.

بپرس