راه بردن به ( در ) کاری یا کسی ؛ دریافتن کاری یا کسی. پی بردن به کسی یاچیزی. متوجه آن شدن. پی بردن بدان :
نبرد او به داد و دهش هیچ راه
همه خورد و خفتن بدی کار شاه.
فردوسی.
من بهیچگونه راه بدین کار نمیبرم و ندانم تا عاقبت چون خواهد شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 496 ) . خواجه از گونه دیگر مردی است و من راه بدو نمیبرم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 593 ) .
... [مشاهده متن کامل]
راه بردنش را قیاسی نیست
ورچه اندر میان کرته و خار.
عارضی ( از فرهنگ اسدی ) .
سپیدکارا کردی دلم به عشوه سیاه
بگازری در مانا نکو نبردی راه.
سوزنی.
نبرد او به داد و دهش هیچ راه
همه خورد و خفتن بدی کار شاه.
فردوسی.
من بهیچگونه راه بدین کار نمیبرم و ندانم تا عاقبت چون خواهد شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 496 ) . خواجه از گونه دیگر مردی است و من راه بدو نمیبرم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 593 ) .
... [مشاهده متن کامل]
راه بردنش را قیاسی نیست
ورچه اندر میان کرته و خار.
عارضی ( از فرهنگ اسدی ) .
سپیدکارا کردی دلم به عشوه سیاه
بگازری در مانا نکو نبردی راه.
سوزنی.