راه بجایی داشتن ؛ کنایه از باندک چیزی منتفع و کامیاب شدن. ( بهار عجم ) . امکان رسیدن بمطلوبی. امکان وصول بچیزی یا جایی. دسترسی بچیزی یاجایی داشتن :
دل نهاد نفس جسم نمی شدصائب
دل سرگشته اگر راه بجایی میداشت.
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از بهارعجم ) .
- || کنایه از صورت معقولیت داشتن. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ) . راه بده داشتن. راه بده بردن :
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد.
حافظ.
و رجوع به راه بده بردن و راه بده داشتن در ذیل همین ماده و ره بجایی داشتن در ماده ره شود.
دل نهاد نفس جسم نمی شدصائب
دل سرگشته اگر راه بجایی میداشت.
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از بهارعجم ) .
- || کنایه از صورت معقولیت داشتن. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ) . راه بده داشتن. راه بده بردن :
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه بجایی دارد.
حافظ.
و رجوع به راه بده بردن و راه بده داشتن در ذیل همین ماده و ره بجایی داشتن در ماده ره شود.
راه بجایی داشتن ؛ کنایه از باندک چیزی منتفع و کامیاب شدن. ( بهار عجم ) . امکان رسیدن بمطلوبی. امکان وصول بچیزی یا جایی. دسترسی بچیزی یاجایی داشتن :
دل نهاد نفس جسم نمی شدصائب
دل سرگشته اگر راه بجایی میداشت.
صائب ( از بهارعجم ) .
دل نهاد نفس جسم نمی شدصائب
دل سرگشته اگر راه بجایی میداشت.
صائب ( از بهارعجم ) .