( راه آورد ) راه آورد. [ وَ ] ( ن نف مرکب ، اِ مرکب ) مخفف راه آورده. ره آورد. راه آور. رهاور. ( لغت محلی شوشتر ). راهواره. کنایه از سوغات که مسافران بیاورند. ( رشیدی ) ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) ( از ارمغان آصفی ) ( از ناظم الاطباء ) ( از لغت محلی شوشتر خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ). سوغات و هدیه و هر چیز که کسی از جایی بیاید و برای کسی بیارد اگر همه قصیده شعر باشد و بعربی عراضه گویند و بحذف دال هم درست است که راه آور باشد. ( برهان ). ارمغان و سوغات سفر. ( فرهنگ نظام ). هدیه ای که مسافران برای احبا هنگام مراجعت آرند و آنرا ارمغان و ارمغانی و ره آورد نیز گویند. بتازیش العراضه خوانند.( شرفنامه منیری ). عراضة. ( منتهی الارب ). چیزی که مسافر برای دوستان آرد و آنرا راهواره نیز گویند. ( انجمن آرا ). عراضی. لهنه. ( یادداشت مؤلف ) : چشم بد دور از من و راهم که راه آورد عشق رهروان را سرمه چشم روان آورده ام.
خاقانی.
و صد دینار دیگر بداد و گفت : این از جهت راه آورد شیخ. ( اسرار التوحید ص 190 ). و رجوع به ره آورد و راه آور در همین لغت نامه شود.
فرهنگ فارسی
( راه آورد ) ( اسم ) چیزی که کسی از سفر برای خویشان و دوستان آورد سوغات هدیه نورهان .