قبا و جامه و رانینش برتن
ز سرما پاک بفسرده چو آهن.
( ویس و رامین ).
قبا و موزه و رانین و دستاربرنگ نیل کرده بود هموار.
( ویس و رامین ).
چون رودکی بدین بیت رسید امیر [ امیر نوح سامانی ] چنان منفعل گشت که از تخت فرودآمد و بی موزه پای در رکاب خنگ نوبتی آورد و روی به بخارا نهاد چنانکه رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند. ( چهار مقاله عروضی ص 33 ).مرا که طوطی نظمم درین چنین وحلی
چو جوزه پای بگل در نباشد آخر شین
مگر چو بط و همایم کند کرامت تو
بچه بزیور مسحی و زینت رانین.
انوری ( از آنندراج ).
چرا پیچد مگس دستار فوطه چرا پوشد ملخ رانین دیبا.
خاقانی.
گر ملخ را نیست بر پا موزه زرین سارران او رانین دیبا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
چنگ ارچه ببر دارد پیراهن ابریشم رانین پلاسین هم بسیار همی پوشد.
خاقانی.
گفت تخت من بیاورید فرمود آورد و بر زمین نهاد و گفت موزه و رانین را فراگیرید. ( تاریخ طبرستان ). چون فرودآمدی آن کلاه و قبا و موزه و رانین به بنده ای از ترک و تازیک بخشیدی. ( تاریخ طبرستان ). اگررسولان بیگانه بر خوان حاضر بودی قبا و موزه و رانین پوشیدی وگرنه لباچهاء ملمع. ( تاریخ طبرستان ). || زرهی که در روز جنگ رانها را بپوشاند. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). شلواری که سپاهیان وقت سواری پوشند زیر موزه و آن مرکب است از «ران » + «ین ». ( فرهنگ رشیدی ). سلاحی که مبارزان هنگام جنگ بر رانها پوشند. ( شرفنامه منیری ).