رانگی

لغت نامه دهخدا

رانگی. [ ن َ ] ( اِ مرکب ) رانکی. پاردم. ( آنندراج ) :
وسمه بر ابرو چو کشیدی شلف [ زن بدکاره ]
رانگی اشتر خورده علف.
؟ ( ازآنندراج ).
و رجوع به رانکی شود.

دانشنامه آزاد فارسی

رانْگی (Rangi)
رانْگی و پاپا
در باورهای قوم مائوری، خدای آسمان. او به اتفاق پاپا، الهۀ زمین، جهان و مخلوقات آن را آفرید.

پیشنهاد کاربران

بپرس