رانگی. [ ن َ ] ( اِ مرکب ) رانکی. پاردم. ( آنندراج ) : وسمه بر ابرو چو کشیدی شلف [ زن بدکاره ]رانگی اشتر خورده علف.؟ ( ازآنندراج ).و رجوع به رانکی شود.
رانْگی (Rangi)رانْگی و پاپادر باورهای قوم مائوری، خدای آسمان. او به اتفاق پاپا، الهۀ زمین، جهان و مخلوقات آن را آفرید.wikijoo: رانگی