راندگی

لغت نامه دهخدا

راندگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی رانده. رانده بودن. دور گردیده بودن. لعان و لعانیة. لعنت. ( منتهی الارب ). رد و دفع و طرد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

حالت و چگونگی رانده . رانده بودن . دور گردیده بودن . لعان و لعانیه .

مترادف ها

expulsion (اسم)
تبعید، اخراج، حذف، راندگی، دفع، بیرون شدگی

drift (اسم)
جسم شناور، راندگی، توده باد اورده، برف باداورده، جریان اهسته، توده شدن، یخ رفت

فارسی به عربی

انجراف , طرد

پیشنهاد کاربران

بپرس