راندن تیر بر کمان ؛ تیر داخل کمان نهادن. قرار دادن تیر در کمان. نهادن تیر در کمان. تیر در چله بستن :
همی تاخت پیش اندرون اردشیر
چو نزدیک شد بر کمان راند تیر.
فردوسی.
چو تیر یلی در کمان راندی
... [مشاهده متن کامل]
به پیرامنش کس کجا ماندی.
فردوسی.
گرفته کمان کیانی بچنگ [ گرگسار ]
یکی تیر پولاد پیکان خدنگ
چو نزدیک شد راند اندر کمان
بزد بر بر و سینه پهلوان.
فردوسی.
یکی [ یک تیر ] در کمان راند و بفشارد ران
نظاره بگردش سپاه گران.
فردوسی.
همی تاخت پیش اندرون اردشیر
چو نزدیک شد بر کمان راند تیر.
فردوسی.
چو تیر یلی در کمان راندی
... [مشاهده متن کامل]
به پیرامنش کس کجا ماندی.
فردوسی.
گرفته کمان کیانی بچنگ [ گرگسار ]
یکی تیر پولاد پیکان خدنگ
چو نزدیک شد راند اندر کمان
بزد بر بر و سینه پهلوان.
فردوسی.
یکی [ یک تیر ] در کمان راند و بفشارد ران
نظاره بگردش سپاه گران.
فردوسی.