بگفت و بیفشرد بر اسب ران
بمیدان درآمد چو شیر ژیان.
فردوسی.
بیفشرد ران رخش را تیز کردبرآشفت و آهنگ آویز کرد.
فردوسی.
برانگیخت [ پیران ] اسب و بیفشرد ران بگردن برآورد گرز گران.
فردوسی.
برآشفت برسان جنگی پلنگ بیفشرد ران پیش او شد بجنگ.
فردوسی.
و رجوع به ران فشردن شود.