رامشگری

/rAmeSgari/

معنی انگلیسی:
chorus, dance, music

لغت نامه دهخدا

رامشگری. [ م ِ گ َ ] ( حامص مرکب ) عمل رامشگر. مطربی. خنیاگری. مطربی و سازندگی. ( شعوری ج 2 ورق 16 ) :
نه کس دید و نه مرغ و دیو و پری
نه کمتر شد آن بانگ رامشگری.
اسدی.
تو گفتی همه بیشه بزم پری است
درختی ز هر سو به رامشگری است.
اسدی.
|| شادی و طرب :
بفر تو گفتا همه مهتری است
ابا تو همه رنج رامشگری است.
فردوسی.
نشینند شاهان برامشگری
خورند آب حیوان اسکندری.
نظامی.
این دو نوا نز پی رامشگری است
خطبه ای از بهر زناشوهری است.
نظامی.

فرهنگ عمید

خوانندگی و نوازندگی، خنیاگری

مترادف ها

music (اسم)
غنا، ساز، اهنگ، خنیا، موسیقی، موزیک، رامشگری

فارسی به عربی

موسیقی

پیشنهاد کاربران

بپرس