رامشت

لغت نامه دهخدا

رامشت. [ م ِ ] ( اِمص ) رامش. ( ناظم الاطباء ). شادی و طرب. ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ). رجوع به رامش شود. || رامش و آرامیدن. ( برهان ). رامش. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به رامش شود. || ( اِ ) روز چهارم از خمسه مسترقه سال ملکشاهی. ( آنندراج ) ( از برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ) ( از شعوری ج 2 ورق 3 ) ( از انجمن آراء ). و رجوع به رامش شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) رامش آرامش . ۲ - روز چهارم از خمسه مسترقه سال ملکی .

فرهنگ عمید

= رامش

پیشنهاد کاربران

اسوده خاطر ، این لفظ اسم مصدر از فعل امر رام است مانند خور وخورش وخورشت
رام ، رامش و رامشت

بپرس