سماک یا سماک رامح یا رامح فلکی ؛ بیرون از صورت عوا ستاره ای است بزرگ برابر بنات النعش او را سماک رامح خوانند. ( التفهیم ص 101 ) . ستاره ای است که نزدیک وی ستاره ای دیگر است که آن را نیزه سماک گویند و سماک دیگر نیز هست که نزدیک خود ستاره دیگر ندارد و آن را سماک اعزل گویند، یعنی بی سلاح. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) : هرگاه که سماک رامح برآید اول خزان باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
... [مشاهده متن کامل]
بر نیزه او سماک رامح
کمتر ز زحل سنان ندیده ست.
خاقانی.
حیدر فاروق عدل جعفر فرقان سپاه
کز شرف او سماک رمح سپاهش سزد.
خاقانی.
توقیع سماک هامسلسل
گه رامح بود و گاه اعزل.
نظامی.
در مسیرش سماک آن جدول
گاه رامح نمود و گاه اعزل.
نظامی.
رجوع به گاهنامه سال 1311 سیدجلال الدین تهرانی ص 73، صور الکواکب ص 52 و لغت نامه ذیل کلمه رامح شود
... [مشاهده متن کامل]
بر نیزه او سماک رامح
کمتر ز زحل سنان ندیده ست.
خاقانی.
حیدر فاروق عدل جعفر فرقان سپاه
کز شرف او سماک رمح سپاهش سزد.
خاقانی.
توقیع سماک هامسلسل
گه رامح بود و گاه اعزل.
نظامی.
در مسیرش سماک آن جدول
گاه رامح نمود و گاه اعزل.
نظامی.
رجوع به گاهنامه سال 1311 سیدجلال الدین تهرانی ص 73، صور الکواکب ص 52 و لغت نامه ذیل کلمه رامح شود