رام ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) مطیع ساختن. فرمانبردار کردن. بزیر فرمان درآوردن. نرم کردن : عاقبت رام سازمت بفسون تو پری خوی و من پری خوانم.
مسیح کاشی ( از ارمغان آصفی ).
فرهنگ فارسی
مطیع ساختن . فرمانبردار کردن . بزیر فرمان در آوردن . نرم کردن .
پیشنهاد کاربران
زین بر گرگ نهادن ؛ کنایه از رام و زبون ساختن آنرا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : زین به گرگان بر نهادی وز میان بیشه شان اندرآوردی به لشکرگه چو اشتر بر قطار. فرخی ( از آنندراج ) .