رام ساختن

لغت نامه دهخدا

رام ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) مطیع ساختن. فرمانبردار کردن. بزیر فرمان درآوردن. نرم کردن :
عاقبت رام سازمت بفسون
تو پری خوی و من پری خوانم.
مسیح کاشی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

مطیع ساختن . فرمانبردار کردن . بزیر فرمان در آوردن . نرم کردن .

پیشنهاد کاربران

زین بر گرگ نهادن ؛ کنایه از رام و زبون ساختن آنرا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
زین به گرگان بر نهادی وز میان بیشه شان
اندرآوردی به لشکرگه چو اشتر بر قطار.
فرخی ( از آنندراج ) .
اهلی

بپرس