راقد

لغت نامه دهخدا

راقد. [ ق ِ ]( ع ص ) خوابنده. ج ، رُقود و رُقَّد. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خوابیده. ( ناظم الاطباء ). خفته. نائم :
یا راقد اللیل مسروراً باوّله
اِن الحوادث قد یطرقن اسحاراً.
( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 224 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) خفته خوابیده خسبیده غنوده .

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (ص فا. ) خوابنده ، خوابیده .

پیشنهاد کاربران

بستری ☆عربی نهم ☆
بستری شد، خوابید ( به کتاب عربی نهم مراجعه کنید )
بستری ( کتاب عربی نهم )

بپرس