راق راق. ( اِ مرکب ) بازیی است که اطفال کنند و آن چنان باشد که اطفال همگی یک صف بندند مانند صف جماعت ، و دوش بدوش ایستند که فاصله نداشته باشند و هر دو دست را از عقب انگشتها بهم گذارند و کاسه مانند گیرند، یکی از ایشان که بزرگ و سالار است انگشتری یا ریگی یا چیز کوچکی دیگر در دست گیرد و در مشت هرکدام گذارد و بردارد و مدام راق راق گوید و از یک سر صف گیردتا آخر و باز گردد و همچنان چیزی را که در دست داردبدست ایشان گذارد و بردارد تا بدست یکی نهد و بدست او زور کند بعلامت اینکه برو، او بجلدی و همواری از صف برآید و بگریزد. اگر سالم رفت و بیرون شد هریک از جانبین خود را که بخواهد طلب نماید و بر او سوار شودو تا مکان معین برود و در آن سواری نیز راق راق گوید و اگر در حین برآمدن از صف یکی از طرفین او را سرپایی زد باز برگردد و بجای خود ایستد و گاه باشد آن زننده بر او سوار شود تا مکان معین و آن زدن را زه قون گویند، چه زه لای هر چیز را گویند و قون معرب کون است. ( لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف ).
فرهنگ فارسی
بازیی است که اطفال کنند و آن چنان باشد که اطفال همگی یک صف بندند مانند صف جماعت و دوش بدوش ایستند که فاصله نداشته باشند و هر دو دست را از عقب انگشتها به هم گذارند و کاسه مانند گیرند یکی از ایشان که بزرگ و سالار است انگشتری باریکی یا چیز کوچکی دیگر در دست گیرد و در مشت هر کدام گذارد و بردارد و مدام راق راق گوید و از یک سر صف بگیرد و تا آخر باز گردد و همچنان چیزی را که در دست دارد بدست ایشان گذارد و بردارد تا به دست یکی نهد و بدست او زور کند به علامت اینکه برو او به جلدی و همواری از صف بر آید و بگریزد اگر سالم رفت و بیرون شد هر یک از جانبین خود را که بخواهد طلب نماید و بر او سوار شود و تا مکان معین برود و در آن سواری نیز راق راق گوید و اگر در حین بر آمدن از صف یکی از طرفین او را سر پایی زد باز بر گردد و بجای خود ایستد و گاه باشد آن زننده بر او سوار شود و تا مکان معین برود و آن زدن را زه قون گویند چه زه لای هر چیز را گویند و قون معرب کون است .