رافع

/rAfe~/

فرهنگ اسم ها

اسم: رافع (پسر، دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: rāfe‛) (فارسی: رافع) (انگلیسی: rafe)
معنی: فرازنده، دادخواه، رساننده حدیث از حضرت رسول ( ص )، ( در قدیم ) رفع کننده، از میان برنده و نابود کننده، برپا دارنده، بلند کننده، آورنده، رساننده، از نام ها و صفات خداوند، ( اعلام ) رافع بن هرثمه [قرن سوم قمری]، سردار عرب در خراسان، ابتدا در دربار طاهریان بود، پس از قدرت یافتن یعقوب لیث و گرفتن نیشابور به او پیوست، هنگامیکه خلیفه خراسان را به محمدبن طاهر داد رافع نایب او شد و توانست طبرستان را بگیرد امّا پس از آنکه خلیفه با عمرولیث آشتی کرد و خراسان را دوباره به او داد رافع به ری رفت و با جمع آوری لشکری به جنگ با عمرولیث شتافت، در این جنگ شکست خورد و کشته شد، بالا برنده، اوج دهنده
برچسب ها: اسم، اسم با ر، اسم پسر، اسم دختر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

رافع. [ ف ِ ] ( ع ص ) بردارنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). بلندکننده. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) فرازنده. ( یادداشت مؤلف ). || بردارنده و رساننده حدیث از آن حضرت ( ص ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): کل رافعة رفعت علینا من البلاغ ؛ ای کل نفس او جماعة مبلغة تبلغ عنا فلیبلغ الی حرمت المدینة. ( حدیث ، از منتهی الارب ). || بلند: برق رافع؛برق بلند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ). || ناقة رافع؛ شتر ماده که فله برکشد برپستان. ( منتهی الارب ). || پلیس مخفی ، از اینرو بدین نام نامیده شده است که خبر را به رئیس پلیس یا مقام و شخص دیگری گزارش میکند. ج ، رَفَعَة. ( ازالمنجد ). || رفعکننده. ( فرهنگ نظام ). || دادخواه. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ). بردارنده قصه بر والی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). قصه و حال خود پیش حاکم برنده. ( منتخب اللغات )( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رافع یا رافع قصه ، شاکی. عارض. دادخواه. متظلم. ( یادداشت مؤلف ): طلب رافع قصه کرد و او را در مجلس بنشاند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 94 ). || قاصد. ( فرهنگ نظام ). کسی که پیغام میبرد و پیغام می آورد. ( ناظم الاطباء ). || قریب گرداننده. ( ناظم الاطباء ). || برفعکننده کلمه. ( منتهی الارب ). در اصطلاح نحو برفع کننده کلمه. ( ناظم الاطباء ). حرکت پیش دهنده کلمه را. ( آنندراج ). ( غیاث اللغات ). و رجوع به مرفوعات شود. || نامی از نامهای خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِخ ) نام سی و پنج صحابی است رض. ( منتهی الارب ). سی و پنج صحابه است رض و آنان عبارتند از: 1 - رافعبن بدیل ورقاء. 2 - رافع مولی بدیل بن ورقاء. 3 - رافعبن بشیر 4 - رافع مولی رسول اﷲ ( ص ) 5 - رافعبن حارث 6 - رافعبن جعدبه 7 - رافعبن ابوالجعد 8- رافع حاری النبی ( ص ) 9 - رافعبن ثابت 10 - رافعبن خدیج 11 - رافعبن زید 12 - رافعبن سعد 13 - رافع مولی سعد 14 - رافعبن سنان 15 - رافعبن سهل انصاری 16 - رافعبن سهل بن زید 17 - رافع ابن ظهیر 18 - رافع مولی عائشة 19 - رافعبن عمروبن مخدج 20 - رافعبن عمروبن هلال 21 - رافعبن عمیر 22 - رافعبن عمیرة 23 - رافعبن عنتره 24 - رافعبن عنجدة 25 - رافع مولی غزیة 26 - رافع القرظی 27 - رافعبن مالک 28 - رافعبن معبد 29 -رافعبن معلی بن لوذان 30 - رافعبن معلی ابوسعید 31 -رافعبن مکیث 32 - رافعبن نعمان 33 - رافعبن یزید ثقفی 34 - رافعبن یزید اوسی 35 - رافعبن رفاعة. ( از تاج العروس ). که نام آنان بترتیب تهجی ذکر خواهد شد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بردارنده، بلندکننده، بالابرنده، تقدیم کننده
( اسم ) ۱ - بر دارنده بلند کننده بالا برنده . ۲ - بردارنده قصه بشاه یا امیر یا والی عرض حال دهنده . ۳ - رساننده حدیث به حضرت رسول ( ص ) . ۴ - رفع دهنده کلمه .
هندی سید محمد کاظم فرزند ابو القاسم و برادر سید احمد حسین وی از شعرای هندوستان و در خدمت شاه فرخ سیر بود

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - بالابرنده ، بلند کننده . ۲ - بردارندة قصه به شاه یا امیر، عرض حال دهنده .

فرهنگ عمید

۱. بردارنده، بلندکننده، بالابرنده.
۲. تقدیم کنندۀ شکایت یا عریضه برای دادخواهی، شاکی.
۳. جاسوس.
۴. از نام های خداوند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رافع (ابهام زدایی). رافع ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • رافع بن عبدالله، از یاران امام حسین (علیه السلام) و یکی از شهدای کربلا• رافع بن هرثمه، یا ابن نومَرْد، یکی از سرداران آل طاهر و حاکم خراسان من جانب محمد بن طاهر
...

مترادف ها

resolver (اسم)
رافع، برطرف کننده

soarer (اسم)
رافع

ablative (صفت)
کاهنده، رافع، ازا، صیغه الت، مربوط به مفعول به یا مفعول عنه

فارسی به عربی

جر

پیشنهاد کاربران

بپرس