راف

لغت نامه دهخدا

راف. ( اِ ) بزباز باشد که بسباسه معرب آن است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از برهان ) ( از غیاث اللغات ) ( از شرفنامه منیری ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 8 ). رجوع به بزباز و بسباسه شود. پوست جوز است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

راف. ( ع اِ ) می. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). می و شراب. ( ناظم الاطباء ). باده. شراب. خمر. ( یادداشت مؤلف ). رَأف. رجوع به کلمه مذکور شود.

راف. [ راف ف ] ( ع ص ) اعتناکننده. ( از اقرب الموارد ): ماله حاف و لا راف ؛ اتباع است یعنی کسی نیست که به او اعتنا کند. ( از اقرب الموارد ). نه کسی گرد او میگردد و نه به وی اعتنا میکند. ( ناظم الاطباء ).

راف. [ فِن ْ ] ( ع ص ) رافی. آنکه جامه را رفو کند.ج ، رفاة. ( از المنجد ). رفوگر. ( از اقرب الموارد ).

راف. ( اِخ )ریگی است یا موضعی است. ( از منتهی الارب ). نام دیگری است برای قصبه رملة. رجوع به معجم البلدان ج 4 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و نیز رملة در این لغت نامه شود.

راف. ( اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه ، که در 18هزارگزی تربت حیدریه و 10هزارگزی جنوب خاوری شوسه تربت حیدریه به زاهدان واقع است. هوای آن معتدل است و 213 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است و محصول عمده آن غلات و پنبه میباشد. راه مالرو دارد و نیز از قلعه نو میتوان با اتومبیل رفت. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

رأف. [ رَءْف ْ ] ( ع اِمص ) مهربانی خدا نسبت به بندگان. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رأفت. رأفة. رَاءَف. رَآفة: رأف اﷲ بک ؛ مهربانی کند خدای بر تو. ( از منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.

رأف. [ رَءْف ْ ] ( ع ص ) رائف. رؤف. رَئِف. مهربان. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) ( ازتاج العروس ). سخت و بسیار مهربان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به مترادفات کلمه شود.

رأف. [ رَ ءَ ] ( ع مص ) سخت بخشودن خدا بر بندگان. ( از اقرب الموارد ). رأفت. رَأفة. رَآفة. رجوع به مصادر مذکور شود. || سخت بخشودن و مهربانی کردن. ( منتهی الارب ). مهربان شدن. ( منتهی الارب ). و آن از رحمت رقیق تراست و در آن بر کراهت اقدام نمیشود در صورتی که در رحمت بمقتضای مصلحت بر مکروه نیز اقدام میشود. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). و رجوع به رأفت شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

موضعی است یا ریگی است

فرهنگ عمید

خمر، می، باده.

فرهنگستان زبان و ادب

{UPC} [مهندسی مخابرات] ← رمزینۀ جهانی فراورده

دانشنامه عمومی

راف (پوشاک). راف ( به انگلیسی: ruff ) پارچه ای تودرتو دور گردن، قطعه ای از پوشاک در اروپا میان قرن شانزدهم و هفدهم بود. [ ۱] راف توسط افراد اشرافی مورد استفاده قرار میگرفت و نمادی از سبک نوین در اروپا بود.
عکس راف (پوشاک)عکس راف (پوشاک)عکس راف (پوشاک)عکس راف (پوشاک)

راف (خواننده). راف ( به انگلیسی: Raf ) ( زاده ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۹ ) خواننده ایتالیایی است.
معروفترین ترانه او کنترل نفس است.
او همراه با اومبرتو توزی نماینده ایتالیا در مسابقه آواز یوروویژن ۱۹۸۷ بود.
عکس راف (خواننده)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

mace (اسم)
چماق، گرز، عمود، کوپال، گل جوز، پوست جوز، راف، گول زدنی

فارسی به عربی

صولجان

پیشنهاد کاربران

اسمی دخترانه است
ریشه اسم از ایتالیا
راف = Raf
معنی اسم: هشت آبی رنگ اسمان و هفت دریا
همانند ستاره، درخشان و پاک
با یک حیات فرشته وار

بپرس