راعب

لغت نامه دهخدا

راعب. [ ع ِ ] ( ع ص ) ترسان. ترسنده. ( از المنجد ). || آن سیل که وادی برکند. ج ، رواعب. ( مهذب الاسماء ). سیل راعب ؛ سیلی که بعلت کثرتش هول انگیز باشد. ( از المنجد ). توجبه که پر کند رود را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || مرد سخن با سجع گوی. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ممتلی. انباشته. پر. ( از متن اللغة ).

راعب. [ ع ِ ] ( اِخ ) زمینی است : منها الحمام الراعبی ؛ یعنی نوعی از کبوتر. ( از تاج العروس ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام زمینی که کبوتر راعبی منسوب بدانجاست. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

زمینی است منها الحمام الراعبی یعنی نوعی از کبوتر .

پیشنهاد کاربران

بپرس