ما به دشنام از تو راضی گشته ایم
و ز دعای ما بسودا میروی.
سعدی.
سنگ بالین خود از سنگ قناعت کردم
راضی از داده حق گشتم و راحت کردم.
تاثیر اصفهانی ( از ارمغان آصفی ).راضی از داده حق گشتم و راحت کردم.
آنکه بخمول راضی گردد... نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. ( کلیله و دمنه ).هرکه از دنیا بکفاف قانع شود... چون مگس است که در مرغزارهای خوش بر ریاحین... راضی گردد. ( کلیله و دمنه ).
چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر اینها نگردند راضی چه باک.
( بوستان ).چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر اینها نگردند راضی چه باک.
که راضی نگردد به آزار کس. ( بوستان ).
شفایی راضی از بخت آن زمان گردد که تا محشر
بدستی ساغر ودست دگر زلف صنم گیرد.
شفایی اصفهانی ( از ارمغان آصفی ).شفایی راضی از بخت آن زمان گردد که تا محشر
بدستی ساغر ودست دگر زلف صنم گیرد.
رجوع به راضی گردیدن و راضی شدن شود.