راشح

لغت نامه دهخدا

راشح. [ ش ِ ] ( ع ص ) تراوش کننده. ترشح کننده. || خوی مانندی است که از سنگها برآید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( المنجد ). ( ناظم الاطباء ). ج ، رواشح. ( المنجد ). || کوهی که بن آن تر باشد. ج ، رواشح. ( منتهی الارب ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و صاحب متن اللغة در ذیل رواشح آرد: کوههایی که تر شوند و چه بسا که در بن آنهاآب کمی گرد آید اگر این آب فزونی یابد آن را وشل نامند و اگر همچون خوی در لابلای سنگها جریان یابد راشح خوانده میشود. ( از متن اللغة ). رجوع به رواشح شود.

راشح.[ ش ِ ] ( ع ص ، اِ ) هر چیز که بر زمین رود از سوام و هوام. ج ، رواشح. ( المنجد ). ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شتربچه برفتار آمده با مادر. ج ، رواشح. ( منتهی الارب ) ( المنجد ): فصیل راشح ؛ شتربچه برفتار آمده با مادر. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

هر چیز که بر زمین رود از سوام و هوام . شتر بچه برفتار آمده با مادر .

پیشنهاد کاربران

بپرس