راسخون

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع راسخ راسخین .

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] منظور از راسخون در علم، کسانی هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب نظرند.
در قرآن مجید در دو مورد، تعبیر «راسخون در علم» بکار رفته است، یکی در آیه 7 سوره آل عمران و دیگری در سوره نساء آیه 162.
همان طور که از معنای لغوی این کلمه استفاده می شود منظور از آن، کسانی هستند که در علم و دانش ثابت قدم و صاحب نظرند. بنابراین مفهوم این کلمه وسیع است که همه دانشمندان و متفکران را دربرمی گیرد ولی در میان آنها افراد ممتازی هستند که درخشندگی خاصی دارند. طبعاً در درجه اول در میان مصادیق این کلمه قرار گرفته اند. هنگامی که این تعبیر ذکر می شود قبل از همه نظرها متوجه آنان می شود.
اگر مشاهده کنیم در روایات متعددی «راسخون در علم» به پیامبر و ائمه تفسیر شده است زیرا غالب آیات و کلمات قرآن، مفاهیم وسیعی دارند که در میان مصادیق آن افراد نمونه و فوق العاده ای دیده می شود که گاهی در تفسیر آنها، تنها از آنان نام می برند.
در اصول کافی از امام باقر یا امام صادق علیهم السلام نقل شده است: «پیامبر خدا بزرگ ترین راسخان در علم بود. تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود، از تأویل و تنزیل قرآن می دانست. خداوند هرگز چیزی بر او نازل نکرد که تأویل آن را به او تعلیم نکند. او و اوصیای وی همه این ها را می دانستند».
ابوالفتوح رازی درباره صفات و مشخصات راسخون در علم چنین مینویسد: مشخصات و شرائط راسخون در علم چهار چیز است.
و این چهار شرط از سیرت معصومان است و خود قرآن نیز میفرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ» (78) «لایَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»: مقصود از مسّ کردن مطهرین در این آیه مبارکه فهم و علم قرآن است. یعنی فقط بندگان پاک و شریف خداوند قرآن را ادراک می کنند و در آیه دیگر نیز مطهرین را خاندان نبوت و اهل بیت عصمت و طهارت معرفی فرموده اند، چنانکه میفرماید: «إِنَّما یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»: و طهارت نفس در مقام اعتقاد و اراده جز رسوخ در علم چیزی دیگری نیست.
اکثر اهل سنت معتقدند که علم متشابهات مانند وقوع روز رستاخیز و معانی حروف مقطعه در انحصار خدا است و کسی جز خدا به آن آگاهی ندارد و این ها کسانی هستند که در آیه مذکور کلمه الرّاسخون را معطوف به لفظ جلاله اللّه نمی دانند و می گویند و او الراسخون فی العلم استیناف است نه ربط.

پیشنهاد کاربران

واژه قرآنی تاویل در اصل و ریشه به معنای تفسیر نبوده بلکه تا اوایل یعنی تا رسیدن یا دست یافتن به اول ها، ریشه ها و یا اصل انواع زنده و غیر زنده. در این زمینه محتوای کتاب چارلز داروین و تئوری تکامل ژنتیکی در علم زیست شناسی محدود در طبیعت می باشند. اما تا اوایل قرآنی اشاره به ریشه و اصل آسمانی انواع دارد و ریشه و اصل خود طبیعت و این دنیا را هم باید در بر گیرد. لذا آیه یا عبارت قرآنی 《 وما یعلم تاویله الا الله و راسخون فی علم 》 در اصل و ریشه یعنی به زبان و از دیدگاه خود پیامبر به معنای زیر بوده : وما یعنی ما انسان ها ( منجمله خود وی ) به اوایل یا اول ها و یا ریشه و اصل انواع موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و غیر زنده منجمله خود این طبیعت و دنیا علم و آگاهی نداریم و نمی توانیم داشته باشیم غیر از الله و راسخون یا نافذین و یا نفوذ کنندگان در علم، منظور دانشمندان علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات هم محض و هم کاربردی که بعضی از قوانین حاکم بر طبیعت را تاکنون کشف نموده و آنها را به زبان ریاضی فرمولبندی و بیان کرده و در عمل کاربرد های فراوانی هم برای انسان دارند. این آیه یا عبارت قرآنی بطور پنهانی و باطنی یعنی در زیر سطح آگاهی یا در ضمیر ناآگاه دو داستان مبدئی - بنیادی ادیان ابراهیمی ( یهودیت و مسیحیت و اسلام ) یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری خلق بابا آدم و ننه حوا را رد نموده که برای اولین بار توسط موسا و سپس توسط خود محمّد سروده شده اند و نه اینکه محتوای آن دو داستان از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی و از آسمان نازل شده و در قالب وحی به گوش سر و دل سرایندگان ( آن حضرات ) ابلاغ گردیده بوده باشد. انسان امروز و آینده بطور جدی تری نسبت به گذشته باید محتوای این دو داستان را مورد برسی قرار دهد و اختلاف محتوای آنها را باهم کشف کند و از خود بپرسد که اگر این دو داستان از طرف خدا و در قالب وحی به گوش سر و دل سرایندگان ابلاغ گردیده پس چرا با هم این همه اختلاف دارند؟ اگر به قول پیامبر اسلام، ما نمی توانیم به ریشه و اصل آسمانی موجودات علم و آگاهی داشته باشیم، پس چرا ریشه و اصل آسمانی انسان به دو موجود خیالی - اوهامی تحت نام آدم و حوا ارجاع داده میشود و امروزه در ادبیات دینی و روز مره از کلماتی مانند آدمیان و آدمی زاده استفاده میشود و آنهم منهای حوائیان و حوا زاده ؟ از دیدگاه فردی و بر اساس بینش و باور من، آن دو داستان مبدئی و بنیادی دو افسانه خیالی - اوهامی بیش نبوده و نمی باشند و یقینن و مطمئنن محتوای آنها از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی و از آسمان نازل نشده و در قالب وحی به گوش سر و دل سرایندگان ابلاغ نگردیده است. انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود: الف - خدای حقیقی، واقعی، بیکران و بینهایت، اول ، وسط، آخر ، ظاهر و باطن همه چیز و همه کس که هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد که از همه لحاظ بی نیاز مطلق است و به هیچگونه اثباتی از طرف انسان هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت. ب - خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که از همه لحاظ نیازمند است و فقط در زبان و خط و فهم و عقل محدود و ناقص انسانی از موجودیت برخوردار ست و درست به همین علت و دلیل در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و کلیه سعی و کوشش های انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود. از امروز به بعد و بسوی آینده میتوان خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی نامید و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، الاهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی نامید.
...
[مشاهده متن کامل]

انسان هیچگاه نمی تواند به کمک کلیه معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی و جمع این معارف بر رویهم به شناخت حقیقی خود و خدا نائل گردد بلکه فقط از طریق شناخت ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی از راه شناخت محتوا و محیط این کیهان یا جهان به روش علمی.
شاید مفید و ثمر بخش و راه گشا باشد بدانیم که وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان با هدف زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ متاثر از شعله های سوزان آتش غرائز نام آوری و شهرت طلبی، برتر بینی خود و ایل و طایفه و قبیله و قوم خودی در میدان رقابت با نام ها و ایلات و طوایف و قبایل و اقوام بیگانه یا غیر خودی. و آئین یکتاپرستی هم از طرف خدای حقیقی و واقعی به امر و خواست وی و از آسمان نازل نشده و بر هستی و وجود انسان تحمیل نگردیده بلکه بر خاسته از دل و زمینه های دوران حاکمیت آیین های بت پرستی بوده و لذا هیچ تهفه بدرد بخوری به حال انسان نبوده و هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از فرزند راستین و غیور، وارث برحق، ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی. یک نکته مهم تر از کلیه نکات اینکه خدای حقیقی و واقعی در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود، عرب، عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیانت، ناجی، سفابخش، نبی، پسر، رسول، ولی، والی، خلیفه، جانشین و هیچ عنوان دیگری برای تربیت و هدایت بشر بسوی معنویت های حقیقی و نور و روشنائی انتخاب، اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجّوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه.
خدای حقیقی و واقعی هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار و در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست که هرکدام به یک سهم مساوی با هم و در طول هم و پشت سر همدیگر در طی این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای هر کدام از کیهان ها یا جهان ها بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی مبدء و معاد از دیدگاه علمی و نه دینی ) از حق به ظهور رسیدن و پیدایش و کثرت و تجربه و سپری نمودن زندگی های کلی و جزئیاتی دنیوی خاص و ویژه خویش برخوردار می باشند و آنهم از طریق گردش وقوع مهبانگ ها یا بیگ بنگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن و آنهم هرکدام نه فقط یک یا صد و یا هزار و یکبار بلکه هرکدام دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول. شاید مفید و ثمر بخش و راه گشا باشد بدانیم که تصویر خطی - وحیانی - دینی به شکل 《دنیا - برزخ - آخرت 》 حقیقت ندارد، زیرا پایان عالم یا حالت برزخ برای هر فرد انسانی در طول این سفر دایره وار دنیوی و تا پایان آن همیشه مصادف خواهد بود با بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر.
انسان امروز و آینده شاید بتواند در مورد چگونگی آفرینش این جهان و موجودات درون آن به امر و خواست خدای حقیقی و واقعی و هدف از این آفرینش در یک نکته به توافق نظر برسد و آن اینکه : هیچکدام از ما افراد انسانی از نسل بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد نیستیم بلکه در آفرینش سرمدی، مبدئی، ازلی یا اولیه و یکبار برای بقا و دائمیت و جاودانگی جملگی بطور مطلق همزمان و همسن و در یک سن معتدل ملکوتی و هرکدام بصورت زوجی در نهایت کمال ایده آل خوبی، توانائی و دانائی و هنرمندی آفریده شده و از عشق و زندگی جاودانه برخوردار گردیده ایم و هیچ نیرو و پدیده ای به نام مرگ نمیتواند این عشق و زندگی جاودانه را از ما سلب کند. و آنهم هرکدام نه فقط بصورت یک زوج هترو ( زن و مرد خودی ) یا غیر همجنس بلکه پنج زوج مختلط یعنی هم هترو یا غیر همجنس و هم همو یا هم جنس ( دو مرد و دو زن خودی ) . نکته مهم دیگر در این زمینه و آن اینکه خدای حقیقی و واقعی افراد انسانی در جوامع مختلف بشری را به دو جناح یا جبهه بزرگ ؛ یکی موئمنین و درستکاران و دیگری کفار و بدکاران تقسیم ننموده بلکه انبیا و اولیا آیینی و دینی طرفداران کلام ها و افکار و خیالات واهی خودرا موئمن و بیگناه و ثواب کار و راستگو و بهشتی نامیده و مخالفین را کافر و گناهکار و بدکار و دروغ گو و جهنمی معرفی نموده ( و خیلی صفات دیگر از قبیل گمراهان، مشرکین، ملحدین، مطرودین، منافقین، مفسدین فی الارض، خداناباوران و بیخدایان و . . . ) . پیشوایان و مراجع تقلید آئینی و دینی امروزی بخصوص متعصبین، هنوز طرفدار پر و پا قرص این نوع تقسیم بندی مصنوعی میباشند .

تراجم کهن :راسخون فی علم
بجا رسیدگان اندر علم ( شنقشی )
دور درشدگان در علم ( میبدی )
به دانش فرو رفتگان ( معزی )
پایداران در دانش ( ماهان )
بیفروشدارن اندر علم ( قدس )
استواران در دانش ( قرآن دهم هجری )
برجایان در دانش ( روض الجنان )
بیخاوران در علم ( عتیق نیشابوری )
راسخون فی علم
بیک، آن بیخاوران در علم ازیشان و آن برویدگان برویده مى باشند بدانچه فرو فرستادند بتو و بدانچه پیش فرستادند از پیش تو[یعنى توریت]و آن بپاى دارندگان نماز را و آن دهندگان پاکى خواسته و آن برویدگان بخداى[عزّ و جلّ ] و روز واپسین. ایشانند که از آن زودتر که بدهیم شان مزد بزرگ
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه برگرفته از تفسیر ابوبکر عتیق نیشابوری

به کسی که با ممارست و عادت به تمرین در یک علم یا فن متبحر و مجرب شده میگن راسخ.
🩸رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون
رستگار است علی پیـش خـدای راسخون
راسخون
الرّاسِخُون
کسانی که چنان دنبال حقیقت هستند و جهد وتلاش می کنند تا به اطمینان قلبی و آرامش باطنی برسند همچون حضرت سلمان فارسی که پس از عمری جستجو و کسب معارف و مطالعه و تحقیق تمام ادیان و مذاهب بالاخره به زیارت رسول خدا مشرف گردید و با جان و دل به آغوش اسلام در آمد و جزو سرآمدان و افراد شاخص در اسلام در آمد
...
[مشاهده متن کامل]

سلام
راسخ:ثابت، پایدار
در قرآن مجید در دو مورد، این تعبیر به کار رفته است یکی در سوره آل عمران آیه 7 که می فرماید :
وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا
...
[مشاهده متن کامل]

«تفسیر کتاب خدا را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‏دانند. ( آنها ) می‏گویند: ( ما به همه ی آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگار ماست. ) و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‏شوند ( و این حقیقت را درک نمی‏کنند ) ».
و دیگری در سوره نساء آیه 162 آنجا که می‏فرماید:
لکن الراسخون فی العلم منهم و المؤمنون یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک،
«دانشمندان و راسخان در علم از اهل کتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده است ایمان می‏آورند».
همانطور که از معنی لغوی راسخون استفاده می‏شود منظور از آن، کسانی هستند که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحب ‏نظرند.
البته مفهوم این کلمه یک مفهوم وسیع است که همه دانشمندان و متفکران را در برمی‏گیرد، ولی در میان آنها افراد ممتازی هستند که درخشندگی خاصی دارند و طبعا در درجه اول، در میان مصادیق این کلمه قرار گرفته‏اند و هنگامی که این تعبیر ذکر می‏شود قبل از همه نظرها متوجه آنان می‏شود.
در روایات متعددی «راسخون فی العلم» به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیه‏السلام تفسیر شده، زیرا آیات و کلمات قرآن مفاهیم وسیعی دارد که در میان مصادیق آن افراد نمونه و فوق‏العاده‏ای دیده می‏شود که گاهی در تفسیر آنها تنها از آنان نام می‏برند.

بپرس