راستان. ( ص ، اِ ) ج ِ راست ، عادلها و صادقها. ( ناظم الاطباء ). صدیقان. مقابل کژان. ( از شرفنامه منیری ) : ز بیم سپهبد همه راستان بدان کار گشتند همداستان.
فردوسی.
راست شو تابراستان برسی خاک شو تا بر آستان برسی.
اوحدی ( از امثال وحکم ).
|| قسط. عدل : ونصنع الموازین القسط؛ ما بنهیم ترازوها راستان. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 547 ).
پیشنهاد کاربران
باستان ( باس تان ) یک کلمه تورکی است. از فعل باسماق ( باس. باسما. باستون. باسیلی. باستیرما. باستیرماق. باستیل. باسان ) . . . . . . . تان مثل داس تان ( داستان ) . قاس تان ( قاستان. قاسدان نامه ی فردوسی. قیس سا ( قصه ) راس تان ( راستان. مثل داس تان راستان ) . آرتان. .
صلحاء. [ ص ُ ل َ ] ( ع ص، اِ ) صلحا. ج ِ صلیح، بمعنی صالح : قاضی مکران را با چند تن از صلحا و اعیان رعیت به درگاه فرستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242 ) . زیشان بهر اقلیم یکی بنده و بابی است کو را به صلاح گُرُهی کز صلحااند. ... [مشاهده متن کامل]
ناصرخسرو. یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود. . . ( گلستان ) . و صلحاء واعظان و نصحاء مذکران. ( ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 119 ) .
راستان::درستکاران. راستگویان در زبان لری بختیاری به معنی به دوره ای رویایی در قدیم اشاره دارد که مردم به هم دروغ نمی گفتند دوره ی راستان::دوره ی راستگو ها. درستکاران یونانیان در تاریخ قدیم خود ... [مشاهده متن کامل]
به این نکته اشاره کردند که مردم پارس از دروغ و دزدی دوری می کنند و به فرزندان خود سوارکاری. تیراندازی. می آموزند و آب دهان خود را بر زمین نمی ریزند و همیشه دستمالی با خود دارند تا زمین نحس نشود Rastan راستان نام پسر در زبان لری بختیاری