راست گفتاری

لغت نامه دهخدا

راست گفتاری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) عمل راست گفتار. راستگویی. راستگو بودن. سخن راست گفتن. راستگویی پیشه ساختن :
مرا که شکر وثنای تو گفته ام همه عمر
مگر خدای نگیرد براست گفتاری.
سعدی.
و با یکدیگر مصادقت و راست گفتاری شعار کردی. ( تاریخ قم ص 252 ). در تقوی و پرهیزکاری وراستی و راست گفتاری از زاهدان عصر و عابدان وقت مبرز و ممتاز است. ( تاریخ قم ص 4 ). تسدید؛ راست گفتاری.( منتهی الارب ). و رجوع به راست گفتار شود.

فرهنگ فارسی

عمل راست گفتار . راستگوی

پیشنهاد کاربران

بپرس