راست کردن وعده ؛ وفا کردن بدان. به وعده وفا کردن. نوید راست کردن. امید راست کردن : انجاز؛ راست کردن وعده. وفا کردن به آن. ( منتهی الارب ) : بگریست و دعا و زاری کرد و گفت یارب آن وعده که کردی راست کن و آن نصرت که گفتی بده. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ) . بدان امید که او را فرمودی مرا میراث است هم بفضل خویش مرا آن وعده راست کن. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ) . او [ رسول ص ] مرا [ ابی بن خلف را ] گفته بود که من ترا بکشم وعده خود راست کرد. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
|| ترمیم کردن. عمارت کردن. درست کردن : محمود فرمان داده بود تا باره شهر را رخنه ها بسیار کرده بودند. . . بوبکر بفرمود تا راست کردند. ( تاریخ سیستان ) . خضر گفت این دیوار راست کنیم و آنجا دیواری بود صد گز. ( قصص الانبیاء ص 125 ) . || استوار کردن. نهادن. مرتب ساختن. بقرار بردن : نقل است که یک روز جماعتی آمدند که یا شیخ بیم قحط است و باران نمی آید شیخ سر فرو برد و گفت هین ناودانها راست کنید که باران آمد در حال باران آغاز نهاد چنانکه چند شبانه روزبازنداشت. ( تذکرة الاولیاء عطار ) . || ساختن. درست کردن :
هرچه تو راست کنی گوشه عمران گردد
که بدینار و بدانش نتوان کرد تباه.
فرخی.
پس بفرمود کوشکی راست کردند. ( قصص الانبیاء ص 166 ) . و بفرمود تا هشت پاره کشتی راست کردند و این مردم را با سلاح و ذخیره درنشاندند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 95 ) .
اگر از سینه من آینه ای راست کنند
راز پوشیده عالم همه پیدا گردد.
صائب ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
|| ترمیم کردن. عمارت کردن. درست کردن : محمود فرمان داده بود تا باره شهر را رخنه ها بسیار کرده بودند. . . بوبکر بفرمود تا راست کردند. ( تاریخ سیستان ) . خضر گفت این دیوار راست کنیم و آنجا دیواری بود صد گز. ( قصص الانبیاء ص 125 ) . || استوار کردن. نهادن. مرتب ساختن. بقرار بردن : نقل است که یک روز جماعتی آمدند که یا شیخ بیم قحط است و باران نمی آید شیخ سر فرو برد و گفت هین ناودانها راست کنید که باران آمد در حال باران آغاز نهاد چنانکه چند شبانه روزبازنداشت. ( تذکرة الاولیاء عطار ) . || ساختن. درست کردن :
هرچه تو راست کنی گوشه عمران گردد
که بدینار و بدانش نتوان کرد تباه.
فرخی.
پس بفرمود کوشکی راست کردند. ( قصص الانبیاء ص 166 ) . و بفرمود تا هشت پاره کشتی راست کردند و این مردم را با سلاح و ذخیره درنشاندند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 95 ) .
اگر از سینه من آینه ای راست کنند
راز پوشیده عالم همه پیدا گردد.
صائب ( از آنندراج ) .