راست کردن سوگند ؛ عمل کردن برطبق سوگند. بسوگند عمل کردن. چنان کردن که بقسم یاد کرده شده است. تحلة. ( آنندراج ) . ابرار. ( آنندراج ) : و آن ملوک و پادشاهان که ایشان را قهر کرد [ اسکندر ] و او را گردن نهادند
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
و خویشتن را کهتر وی خواندند راست بدانست که درآن سوگند گران داشته و آن را راست کرده تا دروغ نشود. ( تاریخ بیهقی ) . ملک سوگند خورد که برود و پای او را ببرد ( و چون در جنگ بشکست و نیارست پای او بریدن ) صورتی بکردند از موم ، ملک پای آن ببرید و گفت سوگندراست کردم. ( مجمل التواریخ والقصص ) .