راست اوردن

لغت نامه دهخدا

( راست آوردن ) راست آوردن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) راست کردن. درست کردن. درست آوردن. بسر و سامان رساندن. بصلاح رسانیدن. مقابل ناراست آوردن : گفت یک معالجت دیگر مانده است به اقبال امیرالمؤمنین بکنم اگرچه مخاطره است اما باشد که باری تعالی راست آرد. ( چهارمقاله ). خدا کار ترا راست آرد؛ سر و سامان دهد، بر مراد دارد. || متناسب آوردن. جور آوردن. زیبای قد ساختن :
شاعر آن درزی است دانا کو باندام کریم
راست آرد کسوت مدحت بمقراض کلام.
سوزنی.
تمشیت ؛ راست آوردن کارها.

فرهنگ فارسی

( راست آوردن ) راست کردن درست کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس