راست امدن

لغت نامه دهخدا

( راست آمدن ) راست آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) سازگار آمدن. ( آنندراج ). سازگاری یافتن. هماهنگی یافتن. مطابقت داشتن. عملی بر وفق صواب صورت گرفتن. برابری کردن. یکسانی داشتن :
چگونه راست آید رهزنی را
که ریزد آبروی چون منی را.
نظامی.
عشق با نام و ننگ نایدراست
ندهد دست عشق و رعنایی.
عطار.
هستی ما و هستی تو دو نیست
راست ناید دویی و یکتایی.
عطار.
میباش و از مزاج حریفان نشان طلب
با طبع هرکه راست نیایی کران طلب.
نظیری ( از آنندراج ).
- امثال :
شمار ( حساب ) خانه با بازار راست نیاید.
کذب و جبن و احتکار و خست و رشوتخوری
هیچ ناید راست با تاج کیانی داشتن .
ملک الشعراء بهار.
- به عقل راست آمدن ؛ با عقل مطابقت داشتن. سازگار عقل بودن. مطابق عقل بودن.
- بهم راست آمدن ؛ متحّد و همسان و یکی شدن. یگانگی یافتن. یکجا جمع شدن. وحدت یافتن :
از سر گنج و مملکت برخاست
دین و دنیا بهم نیاید راست.
نظامی.
که عشق و مملکت ناید بهم راست
از این هر دو یکی میبایدت خواست.
نظامی.
مستوری و عاشقی بهم ناید راست
گر پرده نخواهی که درد دیده بدوز.
سعدی.
سعدیا مستی و مستوری بهم نایند راست
شاهدان بازی فراخ و صوفیان بس تنگخوی.
سعدی.
- راست آمدن صحبت ؛ موافق آمدن صحبت. ( آنندراج ) :
صحبت راست روان راست نیاید با چرخ
تیر یک لحظه درآغوش کمان میباشد؟
( از آنندراج ).
|| استقامت یافتن. قامت افراشتن. از کجی براستی گرائیدن :
نخلی که قد افراشت به پستی نگراید
شاخی که خم آورددگر راست نیاید.
ملک الشعراء بهار.
|| درست شدن. اصلاح شدن. سر و صورت یافتن. بصلاح رسیدن. روبراه شدن. انتظام یافتن. صلاح پذیرفتن. مرتب شدن ، منظم گشتن : بکشتن و حرب این کار راست نیاید. ( تاریخ سیستان ). بی وزیر کار راست نیاید. ( تاریخ بیهقی ). و با خود گفتم که چنین هم راست نیاید. ( کلیله و دمنه ).
بدین راست ناید کزین سبز باغ
گلی چند را سر درآری بداغ.
نظامی.
|| صورت گرفتن. تحقق یافتن. بوقوع پیوستن. بحقیقت رسیدن. درست درآمدن. صادق آمدن. بدروع نینجامیدن. بکژی نکشیدن. مقابل ناراست آمدن : هر چیزی که از اصحاب الکهف گویند بنویس تا بنگریم که راست آید یا نه. ( ترجمه تفسیر طبری بلعمی ).مرا یاد میداد از آن خواب که بزمین داور دیده بود که جده تو نیکو تعبیر کرد و همچنان راست آمد و من خدمت کردم و گفتم این نموداری است از آنکه خداوند دید.( تاریخ بیهقی ). اینک موی پیشانی و خاک خرابه خود بتو فرستادم تا در زیر پای خود درآوری و سوگند تو راست آید. ( قصص الانبیاء ص 213 ). || به اندازه درآمدن : او را بخواب گفته بودند که هر که این زره درپوشد و بروی راست آید جالوت بدست وی کشته شود. ( قصص الانبیاء ص 144 ). طالوت بفرمود تا آن زره بیاوردند و آن سیصد و سیزده تن پوشیدند بر هیچکس راست نیامد. ( قصص الانبیاء ص 144 ). جبرائیل ابراهیم را هدایت کرد و حجر بیاورد و راست آمد بر رکن کعبه که همان قدر جای بود. ( مجمل التواریخ و القصص ). || درست آمدن.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( راست آمدن ) سازگاری یافتن . مطابقت داشتن

فرهنگ معین

( راست آمدن ) (مَ دَ ) (مص ل . ) سازگار شدن ، هماهنگی یافتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس