لغت نامه دهخدا
راسب. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن الخزرج بن جدة، جدی جاهلی است فرزندان وی بطنی از قبیله جرم از قحطانیه بوده اند. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 315 ).
راسب. [ س ِ ] ( اِخ ) ابن راسب بن مالک بن جدعان. جدی جاهلی است فرزندان وی بطنی از قبیله دشنوءة ازقبیله قحطان بوده اند. ( از اعلام زرکلی ج 1 ص 315 ).
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) ته نشین شونده ته نشین گردیده . ۲ - ( اسم ) درد که در ته ظرف ماند . ۳ - ماده دارویی که در ته لوله آزمایش یا در ته بالن و دیگر ظروف آزمایشگاهی ته نشین شود . ۴ - گل و لای و دیگر مواد مخلوط با آب که در بستر رودخانه و کف دریاچه ها و دریاها رسوب کند .
ابن راسب بن مالک بن جدعان جدی جاهلی است فرزندان وی بطنی از قبیله از دشنوه از قبیل. قحطان بوده اند ٠ یا استوار ٠
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) ته نشین شونده.
پیشنهاد کاربران
راسب: /rāseb/: صفت. دارای ویژگی یا توانایی رسوب کردن؛ ته نشین
مردود