رازی شوشتری
لغت نامه دهخدا
سوختم از غم و هیچت نظری با ما نیست
آه ازین درد که مردیم و ترا پروا نیست
چند چند این همه هنگامه بخون ریختنم
گر تو سر میطلبی حاجت این غوغا نیست
آنقدر زار بگریم که چو یعقوب شوم
ای عزیزان چکنم یوسف من پیدا نیست
ای مصور تو به آن صورت با معنی بین
صورت حسن اگرت هست ولی گویا نیست
رازی امروز غنیمت شمر و باده بنوش
کاین چنین عیش که امروزبود فردا نیست.
وی در سال 938 هَ. ق. در شیراز فوت شد. ( تحفه سامی ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید