رادی کردن

لغت نامه دهخدا

رادی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جوانمردی و بخشندگی کردن : آسمان آن سال هیچ رادی نکرد بباران. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 460 ). رجوع به رادی شود.

فرهنگ فارسی

جوانمردی و بخشندگی کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس