سوی مرزدارانش نامه نوشت
که خاقان ره رادمردی بهشت.
دقیقی.
رادمردی به دهر دانی چیست با هنرتر ز خلق دانی کیست
آنکه با دوستان تواند ساخت
وآنکه با دشمنان تواند زیست.
ترکی کشی ایلاقی.
که هر کو ز گفت خود اندر گذشت ره رادمردی ز خود درنوشت.
فردوسی.
درخت بزرگی و گنج وفادرِ رادمردی و بند بلا.
فردوسی.
رادمردی ونیکنامی راجز برای تو می نجنبد باد.
فرخی.
هر کجا گرم گشت با خوی اورادمردی برون دمد ز مسام.
فرخی.
تازه رویی و رادمردی و شرم بازیابی ازو به هر هنگام.
فرخی.
اصل و فهرست رادمردی راجز در شاه درج و دفتر نیست.
عنصری.
اگر رادمردی کند پهلوان ببخشدبما بیگناهان روان.
اسدی.
نه نه ، گرچه پیمبری شد ختم رادمردی برفت باز عدم.
خاقانی.
زادسرو رادمردی بر چمن پژمرده شدابر طوفان بار کو تا بر چمن بگریستی.
خاقانی.